بایگانی

Archive for نوامبر 2011

ویدئو کلیپ: اوباش ها و چاقو کشان رژیم اسلامی در ایران سفارت انگلیس را اشغال کردند

نوامبر 29, 2011 بیان دیدگاه

در اعتراض به تحریم های انگلیس علیه ایران، چاقوکشان و اوباش های رژیم اسلامی در ایران سفارت انگلیس را اشغال کرده پنجره ها را شکستند، کوکتل مولوتف پرتاب کردند و پرچم انگلیس را به آتش کشاندند.

وضعیت وخیم سیامک زند وبلاگ نویس زندانی در زندان کـــرج

نوامبر 27, 2011 بیان دیدگاه
محمدرضا پورشجری (سیامک مهر)وبلاگ نویس زندانی به دلیل شکنجه های جسمی و وارد کردن ضربات به سر وی توسط بازجویان وزارت اطلاعات دچار چنین بیماری حاد جسمی شده است.او از درمان محروم می باشد و بازجویان وزارت اطلاعات اجازۀ انتقال و درمان وی در بیمارستانهای خارج از زندان را نمی دهند.

بنابه گزارشات رسیده به «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» وبلاگ نویس زندانی در شرایط حاد جسمی در زندان ندامتگاه کرج بسر می برد.

در طی چند هفتۀ اخیر وضعیت جسمی وبلاگ نویس زندانی محمد رضا پورشجری در زندان ندامتگاه کرج رو به وخامت گراییده است.او در طی هفتۀ گذشته 3 بار بیهوش گردید و هر بار به مدت یک ساعت در کما بسر برد. هم بندیانش، او را به بهداری زندان منتقل کردند اما بهداری زندان بدون انجام معاینات و آزمایشهای لازم برای تشخص علت بیماریش تنها به دادن قرصهای مسکن معمولی اکتفا کرده و او را به سلول خودش بازگرداندند.

بنابه گفتۀ خانواده پورشجری ،وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) به سختی قادر به حرکت می باشد و هر روز وضعیت جسمی او وخیم تر می شود.

وبلاگ نویس زندانی به دلیل شکنجه های جسمی و وارد کردن ضربات به سر وی توسط بازجویان زارت اطلاعات دچار چنین بیماری حاد جسمی شده است.او از درمان محروم می باشد و بازجویان وزارت اطلاعات اجازۀ انتقال و درمان وی در بیمارستانهای خارج از زندان را نمی دهند.

این وبلاگ نویس قرار است که در 30 آذر ماه در دادگاه انقلاب کرج بر مبنای محاربه به صرف نوشتن دیدگاه های شخصی اش مورد محاکمه قرار گیرد.او از بدو دستگیری تا به حال از داشتن وکیل محروم بوده و بازجویان وزارت اطلاعات مانع گرفتن وکیل برای وی می شوند.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،نسبت به وضعیت حاد جسمی وبلاگ نویس زندانی و عدم درمان وی بدستور بازجویان وزارت اطلاعات شدیدا ابراز نگرانی می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد .
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
سازمان عفو بین المل


فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
Nov 26, 2011

Related link – http://tinyurl.com/83l4mqs





دربارهء اطلاعیّه مندرج در«روزنامهء انقلاب اسلامی ِ»آقای ابوالحسن بنی صدر

نوامبر 26, 2011 بیان دیدگاه
    دربارهء اطلاعیّهء«روزنامهء انقلاب اسلامی ِ»آقای «بنی صدر»و«دکترصمدانی»!
   برطبق اطلاعیه ای که درروزنامهء انقلاب اسلامی آقای «دکتر»ابوالحسن بنی صدر  منتشرشده،گویا مسئول«دانشگاه؟ گلوبال یونیورسیتی»، آقای صمدانی،به اتهام واهی  ِ«حمایت من  ازحملهء نظامی به ایران!!!»،خواستار سلب «تیتر دکترای افتخاری» این «دانشگاه ؟»ازمن شده است!
                           براین مژده گرجان فشانم  رواست!

        من همواره به پشتوانهء کتاب هاوتحقیقاتم (که خوشبختانه  بخاطر استقبال وعنایت عاشقان  تاریخ وفرهنگ ایران،هریک، به چاپ های متعدّد رسیده )، هیچگاه به اینگونه  «دانشگاه» ها و«تیترها»،اعتنائی نداشته یا اعتباری نداده ام  وبدون فروتنی،معتقدبودم که :این تیتر ِ دکتری است که باید به من افتخارکندنه برعکس!،ولذا،هیچگاه  ودرهیچیک از کتاب هایم ،ازاین«تیتر»استفاده  نکرده  ام .پس ازخبررسانی دوستان دانشگاهی من درآمریکامبنی براینکه: «گلوبال  یونیورسیتی»اساساً دانشگاه نیست بلکه دکّانی است ( بدون هیچ پرسنل اداری وعلمی)،برای مدرک سازی ومدرک فروشی  خصوصاً به «آقازاده» ها ،توسط فردی  بنام«دکترصمدانی»که  فاقدصلاحیّت علمی واخلاقی است ودر آمریکا«شُهرهء آفاق» است.اومی خواهد که از نام نیک شما  سوء استفاده کندو….. »،درهمان زمان،پس ازآگاهی ازحقیقت امر،براساس  نامه های  موجود، من ضمن اینکه خواهش ودرخواست های  مکرّرآقای صمدانی برای سرپرستی بخش ایرانشناسی  آن«دانشگاه؟» را  رد کرده ام ،از وی خواستم  تا نام مراازلیست «دریافت کنندگان دکترای افتخاری»حذف نماید.با این شعر روشن ورسا:
                                                خودرا به ما چنان که نبودی ،نموده ای
                                                 افسوس  آن چنان که نمودی، نبوده ای
   باآنکه  ازطرف مسئول آن «دانشگاه؟»،هنوز کتباً ورسماً هیچ نامه ای دریافت نکرده ام،امّابخاطر کژفهمی آقای صمدانی  در درک  ِدرست مقاله ام  وهمدستی وی با«خمینی آوران ِایرانسوز» ، من،پیشاپیش، مدرک مزبور راپاره کرده وبه« زباله دانی تاریخ» ریحته ام!بقول شاعر:
ما یوسف خود  نمی فروشیم
تو،سیم سیاه ِ خود  نگه دار !
   اینکه چاپ «اطلاعیه»ی مسئول آن«دانشگاه؟»  درروزنامهء انقلاب اسلامی ِآقای  «دکتر»!بنی صدر(رئیس جمهورمادام العمرانقلاب شکوهمند اسلامی !)چه نسبتی با  مقاله ام، خطاب به  وی  ودیگر«خمینی آوران» دارد،نکته ای است قابل تأمّل ونشانهء یک توطئه و«فشار انکیزیسیون ِکلیسائی» است برای پس گرفتن مواضع سیاسی ام،چرا که  درمقالهء اخیرم،بااشارهء تلویحی به آقای بنی صدرودیگر ِ«خمینی آوران»گفته ام:
   «کسانی که بانقابی ازصلح طلبی ،حملهء هدفمند به«ستادهاوپایگاه های سرکوب رژیم اسلامی» را با«حمله به ایران» خلط  واشتباه می کنند،کسانی هستندکه  به مردم  دروغ گفته اندو هنوزنیز دروغ می گویند۱: کسانی که«اندیشه» و«راه»شان  از«چاه»وفاضلآب های جمهوری اسلامی  سردرآوُردو با  «انقلاب شکوهمند اسلامی»شان،گوری برای ملّت ما کَندند که سرانجام،همهء ما  در آن خُفتیم! .«کارل پوپر»، این  دسته از«روشنفکران» راکه با اندیشه های خویش، عملاً در خدمت خودکامگان قرار داشته و راهگشای حکومت های جبّار بوده اند، «پیامبران دروغین» نامیده وآلودگی کلام  آنان  را « بسیار بسیار خطرناک تر از آلودگی هوا» دانسته است۲

خانم ها!آقایان!
هیاهوهای اخیرشما برای من یادآور ِهیاهوی«روشنفکران»ی است که بخاطرمخالفتم با«انقلاب شکوهمند اسلامی»وخطراستیلای تازیان ونازیان ،
                           
   «هر گاو گند چاله دهانی، آتشفشان  ِروشن خشمی شد»۳
                                                   * *
قاضیان!
    قاتلان!
       مُفتیان!
        ومُفتریان!
«شُوکران»ِ شما درمن   کارساز نیست! لطفاً فکر ِدیگری کنید!
                                                                      علی میرفطروس
               چهارشنبه، ۲ آذر ماه ۱۳۹۰ برابر با ۲۰۱۱-۱۱-۲۳،بوستون آمریکا 

                                                          ادامه دارد
مراجع:
 ۲ – جامعهء باز و دشمنانش، کارل پوپر، ترجمهء علی اصغر مهاجر، ج ۱ ،تهران، ۱۳۶۴
همچنین نگاه کنیدبه:
http://mirfetros.com/fa/?p=179
3- ازاحمد شاملو
         لینک مرتبط:                                            http://www.majidzohari.com/2011/11/blog-post_24.html



Related link – http://tinyurl.com/6qukamu



فقر در ایران

نوامبر 25, 2011 بیان دیدگاه

این ویدیو بیان گر فقر و تنگدستی ناشی از چپاول و غارتگری آخوند، پاسدار و بسیجی است.هر ایرانی که این ویدیو را نگاه می کند باید به وجدان خود مراجعه کرده و ببیند آیا ما باید و می توانیم انتقام آنها را از رژیم جنایتکار بگیریم؟.

برای زدودن هیولای اسلام از تارک کشورمان لازم است که تک تک ایرانیان پاک سرشت با همدیگر متحد و همکاری نمایند

نوامبر 25, 2011 بیان دیدگاه
این یک درخواست ملی و بسیار عاجزانه است. درخواستی که برای هر ایرانی میهن دوست، از زن، یا  مرد، خرد و کلان، پیر و جوان، از هر گروه، هرزبان، هر قومیت، و هرباور دینی مسئولیت و وظیفه به وجود می آورد. هرکدام از ما باید و ناچاریم در این مرحله تاریخی حساس که میهنمان بر لب پرتگاه و ورطه سقوط کامل قرار گرفته است، از خود حمیت و فداکاری نشان دهیم و کشور عزیزمان را از دست این لاشخوران، آدم خواران، و هرجایی های بی فرهنگ و بی نشان، نجات دهیم.
امروز از هر روز، و از همیشه، بیشتر و ضروری تر، مملکت آش ولاش و درب و داغون شده ما به این فداکاری، اتحاد، همبستگ، دلبستگی، وجدان، شرف، شجاعت، و دلیری تک تک ما، شما، و دیگران، و به گفته ای همه ما نیازمند است. امروز دیگر ماه، و هفته ویا سال مطرح و در خور سنجش و معیار نیست، بلکه ساعت، دقیقه و لحظه ها قابل شمارشند. هرلحظه درنگ و تأخیر پیامد و فرجامی زشت و ننگین و جبران ناپذیر در تاریخمان به جای خواهد گذاشت.


این تصویر مربوط به ۱۰۰ سال پیش نیست. بلکه مربوط به دوران طلایی امام خمینی و آقای خامنه ای جانشینان الله بر زمینند. پیرمردی که یک عمر با تنگدستی، تلاش و کوشش بی پایان به پیری رسیده، در دوران پیش از مرگ نیز باید همراه خربارکش، به کارسخت و طاقت فرسا پردازد. او اکنون نیاز به بستری شدن، پرستاری و جای نرم و گرم دارد ولی همه این امکانات را آخوند و مزدور آخوند دزدیده در بانک های خارجی ذخیره کرده اند.

این تصویر مربوط به ۱۰۰ سال پیش نیست. بلکه مربوط به دوران طلایی خمینی و خامنه ای جانشینان الله بر زمینند. پیرمردی که یک عمر با تنگدستی، تلاش و کوشش بی پایان به پیری رسیده، در دوران پیش از مرگ نیز باید همراه خربارکش، به کارسخت و طاقت فرسا پردازد. او اکنون نیاز به بستری شدن، پرستاری و جای نرم و گرم دارد ولی همه این امکانات را آخوند و مزدور آخوند دزدیده در بانک های خارجی ذخیره کرده اند.عکس از شباب گلچین

همه ما از این بهم گسیختگی، نا به سامانی، و فرسایش مادی، و فرهنگی کشورمان آگاهیم، ولی آیا به چندی، و چگونگی، به میزان، و شتاب آن نیز نگرشی داشته ایم؟. ولی بی تردید پاسخ منفی است. کسی می تواند این گسستگی زوال تاریخی، مالی، و فرهنگی کشورمان را ارزیابی نماید که دست به تاریخ کشورمان، و سیاست جهانی و وضعیت کنونی و گذشته کشورهای دیگر داشته باشد تا بتواند به میزان اندوهبار پس ماندگی و فروکش کشورمان پی ببرد.

در این جا چند نمونه از این پس رفتگی و یا درجا زدن خودمان را برای خوانندگان یادآور می شود، و از این داستان کوتاه می توان به ژرف و عمق این مصیبت و بدبختی پی برد و آگاهی یافت:

۱ – گسترش فساد و دروغگویی – در گذشته هر یک از ما، به راستگویی و راست کرداری باور و ایمان داشتیم. گرچه از سوی خانواده به ما هر آن گفته می شد که ؛ «دروغگو دشمن خداست». طبیعتاً دشمن خدا کافر است و سزای کافر بنا به قوانین اسلامی مرگ است. همچنین کردار و عملکردمان درست بود. بدخواه کسی نبودیم، کلک و حقه بازی در ما نبود، و کلاهبرداری نمی کردیم.
این ها بسیجی و از مزدوران ولی وقیح و جنایت کارانی هستند که نام زشت و ننگینی در تاریخ ایران باقی می گذارند. آنها باید بدانند که برای همیشه خورشید زیر ابر نمی ماند و سرانجام ملت ایران بپا خاسته و انتقام سخت و خونینی از آنان خواهد گرفت.
گرچه آخوندهای کلاهبردار دانسته، و خانواده ها ندانسته، به راستگویی و راست کرداری بار مذهبی داده بودند، ولی ما به درستی می دانیم که این خود یک دروغ بزرگ و فاحش است. زیرا ما در گذشته در مقاله های گوناگون بارها نمونه آوردیم و ثابت کردیم که دین اسلام از روز نخست بر اساس دروغ گویی، و کردار نادرست غیر انسانی و ناشایست پا گرفت، و همواره در این ۱۴ سده با دروغ و کردارهای غیر انسانی، هدف های پلید خود را که منحصراً به نفع یک طبقه مفتخور و سربار جامعه به نام روحانی و یا آخوند بوده است، دنبال نموده.
به عنوان نمونه، وقتی اسلام می گوید آسمان از هفت طبقه ساخته شده، و الله در آسمان است، و پیامبر با الاغ خود به آسمان هفتم پرواز کرد، و یا دست خود را در حال قنوت ویا هنگام دعا به آسمان دراز می کنیم، این یک دروغ شاخدار است. زیرا ما می دانیم که فضای بالای سرمان از میلیاردها کهکشان، و هرکهکشان از میلیاردها کوره گداخته هرکدام تا چندین هزار درجه سانتیگراد، و تا فاصله میلیاردها سال نوری تشکیل شده است.
این ویدیو بیان گر فقر و تنگدستی ناشی از چپاول و غارتگری آخوند، پاسدار و بسیجی است.هر ایرانی که این ویدیو را نگاه می کند باید به وجدان خود مراجعه کرده و ببیند آیا ما باید و می توانیم انتقام آنها را از رژیم جنایتکار بگیریم؟.
برای یک آخوند، با هر عنوان مسخره و تحمیر کننده مردم نا آگاه چون؛ علامه، آیت الله عظما، فیلسوف اسلامی، روحانی معظم، آیت الله، حجت الاسلام، و مانند آن، با آن مغز کوچکشان که آنهم سوای انگشت شماری از آنان بر هوس رانی مانند شکم و زیر شکم دور می زند، درک کمترین و کوچکترین آن ها امکان پذیر نیست. به عنوان نمونه، کره ماه سیاره بسیار کوچکی است که به دور زمین می چرخد. این سیاره از خود نور و درخششی ندارد، بلکه از خورشید که هزاران بار از آن بزرگتر است، دریافت نور، گرمی، و انرژی می کند.
ولی آخوند بی سواد به ملتی کشتی به گل نشسته تلقین می نماید که فرتور خمینی را در ماه می بیند، و یا بر روی پرچم همه کشورهای اسلامی خردباخته، ستاره به عنوان کره کوچکی درون هلال ماه بزرگ دیده می شود. این نکته ها که از دروغگویی، ویا بی سوادی، و همچنین کردار نادرست دین اسلام و دکان داران آنست، همیشه و در همه جا دیده شده، و هم اکنون نیز وجود دارد.
از آن چه گفته شد می توان به آسانی دریافت که؛ رژیم آخوندی جنایت کار بازیرکی و شارلاتانی توانسته است در این سه دهه بر روی هر راستی و راستگویی که پایه و اساس یک جامعه پویا و در حال گسترش است، خط بطلان بکشد، و دروغ گویی و فساد را با از بین بردن آموزش و پرورش از کودکستان تا دانشگاه، خانه، خانواده، اجتماع، و دوایر دولتی و ملی، و در همه جا رواج دهد.

مملکت ما باردیگر به شجاعانی چون سردار اسعد بختیاری، ستارخان، باقرخان، یپرم خان ارمنی، و دهها دلاور و میهن دوست دیگر نیاز دارد که به یارای تن بیمار و درمانده این وطن پاره پاره بشتابند. اکنون زمانی است که شیر زنان و ابر مردان تبریز همراه با دلاورانی از نقاط سایر استان ها، باردیگر قیام کنند و حماسه بیافرینند.
۲ -‫ ‬چپاول و غارت کشور، و تروریست پروری- ما نمی خواهیم وارد جزئیات شویم که به راستی می توان کتابی در این مورد نوشت. به طور کوتاه یاد آور می شود که رژیم بیگانه غیر ایرانی در این ۳۲ سال مملکت را تاراج کرده و ثروت عمومی و غارت کردن ارز خارجی، کارهای هنری، نقآشی، و آثار موزه ها را به نفع خود و مزدورانشان به خارج از کشور برده اند، ویا میان تروریست فلسطین، لبنان، و آمریکای جنوبی حاتم بخشی کرده، و مملکت را به ورطه نابودی رساندند.
‫۳ – ویرانی و تخریب و نادیده گرفتن آثار ملی، هنری و باستانی، امکان زیست، ‬ از میان بردن و بهره برداری جنگل ها و نادیده گرفتن و خشکاندن فضای سبز، و به مالکیت شخصی خود در آوردن خ، باغ ها، کشاورزی، کارخانجات، ساختمان ها، اندوخته ها و پس انداز ملی، و صدها نمونه دیگر.
‫۴ – بی حرمتی، رفتاری زشت و ناپسند داشتن، و تجاوز به دختران و بانوان، اشاعه و گسترش فساد و فحشاء، به زندان افکندن شیر زنان و دلاور‬ مردان مبارز میهن دوست، و تشکیل باندهای مافیایی پاسدار، بسیجی، سربازان گمنام امام زمان، و به دور خود جمع کردن فرصت طلبان، سودجویان، مزدوران و چاپلوسان و همانند آنان که همگی دشمن این آب و خاک و قاتل جان مردم این کشورند.
ما در این جا به شمارش جنایات این رژیم ضد انسانی بسنده می کنیم ولی یاد آور می شویم که در این جا تنها به چند مثال کوچک اشاره شد. بدیهی است که همه جنایت ها و چپاول گری این رژیم باید در دادگاههای مردمی بررسی و خطاکاران به سزای عملکرد خود رسند.
اینجاست که ایجاب می کند شمای هم وطن نگاهی به مردم لیبی، مصر، تونس، و سوریه بیاندازید و ببینید ما تا کنون تلاشی چشمگیر، مدام و مستمر نداشته ایم. از این روی لازم می شود با یک هرت و پشتکار ملی و همگانی تا مملکت به کلی نابود نشده، دست این جانیان و شریکانشان را از کار و ادامه کشتار و غارتگری کوتاه نماییم.

سهراب ارژنگ 
Nov 25, 2011


جوانان، اپوزیسیون را دگرگون می کنند

نوامبر 25, 2011 بیان دیدگاه
پدیده ها وقتی عمر طولانی دارند که مجهز به سازوکارهای دوام آوردن باشند. این سازو کارها تا زمان ظهور عوامل و شرایط جدید بقای پدیده را تامین می کنند. بر همین اساس، مفهوم قدیمی اپوزیسیون ایرانی نیز موجودیت خود را حفظ کرده است. با آن که این مجموعه، که اپوزیسیون نامیده می شود، در طول سی سال گذشته قادر به انجام کار خارق العاده ای در رابطه با دلیل وجودی خود، یعنی بر انداختن رژیم جمهوری اسلامی، نبوده است، اما هم چنان حضور دارد، با همان عنوان: اپوزیسیون.
آیا از این بابت می توان بر آن ایراد گرفت؟ بلی، می توان هزار و یک ایراد بر عملکرد اپوزیسیون را وارد دانست. آیا سودی هم دارد؟ خیر، به ایرادگیری از اپوزیسیون مشغول بودن سود چندانی ندارد. پس چه باید کرد؟ با این اپوزیسیون در شکل و محتوای کهن خود چه باید کرد؟ نگارنده بر

این باورست که اپوزیسیون کنونی توانایی ها و ناتوانی های خود را تا به حال نشان داده است. به نظر می رسد وقتی که اوضاع حساس تر شود، یا اگر در شرایط عمومی مرتبط با کشورمان یک تغییر کیفی روی دهد، ممکن است بخش هایی از همین اپوزیسیون بتوانند نقش بهتر، کارآتر و موثرتری را ایفاء کنند. این به طور قطع روی خواهد داد، زیرا به هر روی رگه هایی از قدرت عمل گرایی و توان سازماندهی در بخشی از اپوزیسیون کنونی موجود است. علاوه بر این، بخش دیگری از اپوزیسیون، که اکثریت آن را تشکیل می دهد، می تواند در تولید ادبیات سیاسی و آگاه سازی و روشنگری مردم نقش داشته باشد.

اما چه باید کرد که اپوزیسیونی قویتر، گسترده تر و پویاتر شکل گیرد و بتواند در عمل به هدف وجودی خویش دست یابد و رژیم کنونی را با یک جنبش مردمی پایین کشیده تا زمینه ی تحولی کیفی را به وجود دارد؟ نیاز به یک نوزایش نسل ها در اپوزیسیون است، یعنی بازسازی نسل های فعالی که به عنوان اپوزیسیون عمل می کنند. عدم تجدید نسل در اپوزیسیون یک واقعیت جمعیت شناختی و جامعه شناختی است که بسیاری از تشکل های سیاسی به طور واضحی از آن رنج می برند. اکثریت فعالان سازمان های سیاسی کسانی هستند که یا پیش از انقلاب یا در همان ابتدای انقلاب به این عرصه پا گذاشته اند و از آن موقع نیز به این کار مشغولند. هر چند که پایداری آنها قابل تحسین است اما بیلان کاری آنها موضوع دیگری است. به دلیل نبود بازسازی نسل فعالان تشکیلاتی، متوسط سنی بازیگران سیاسی بالا رفته است. یعنی اگر رده ی سنی اغلب سیاسی کاران و رهبران تشکل های سیاسی را حدود سی و سه سال پیش، بین ۱۸ تا ۳۵ سال بدانیم اینک این افراد بین ۵۲ تا ۶۸ سال دارند. این رده ی سنی البته به خودی خود منشاء ایرادی نیست، در بسیاری از کشورهای اروپایی، متوسط سنی سیاستمداران حدود ۶۰ سال است. اما باید به ساختار جمعیتی این کشورها و مقایسه ی آن با ساختار جمعیتی ایران نیز توجه کرد. مشکل در مورد اپوزیسیون این است که قرار است با یک جامعه ی دارای بیش از ۷۵ درصد جمعیت زیر ۳۵ سال سروکار داشته باشد.(۱) و این در حالی که است که این جوانان، روحیات و ذهنیات آنها به طور فعال در شکل دهی محتوای ارائه شده توسط اپوزیسیون نقشی نداشته و ندارد. در چنین شرایطی تعجب برانگیز نیست که بعد از سی سال تلاش اپوزیسیون، چند جوان از ایران می آیند و با پول وزارت امورخارجه ی آمریکا برنامه ای «شبه سیاسی» به نام «پارازیت» را می سازند که تبدیل به پربیننده ترین برنامه مورد علاقه جوانان در عرصه «سیاسی» می شود و بیش از ۷۵۰ هزار نفر را در صفحه ی فیسبوک خود جمع می کند. (۲) این مثال کوچک حکایت از اهمیت داشتن حضور محتوای جوان پسند دارد. این واژه به طور لزوم و چنان چه در مثال «پارازیت» صادق است، به معنی کاهش کیفی سطح بحث و مطالب نیست- یا بهتر است بگوییم می تواند نباشد-، بلکه، یک نوع روزآمدکردن گفتمان سیاسی اپوزیسیون است بنا بر ویژگی های فرهنگی و واقعیت های اجتماعی امروز ایران و آن چه نسل جوان درک می کند و به آن علاقه مند است. روایتی که بی شک از انقلابی گری آرمان گرایانه ی نسل جوان دهه های ۴۰ و ۵۰ خورشیدی متفاوت است. این تفاوت را به معنای ارزشی در نظر نگیریم، بلکه وجه فنی و محتوایی آن را مورد دقت قرار دهیم.
اما بد نیست این را یک رابطه ی یک طرفه ندانیم. یعنی تمام اشکال را متوجه فعالان سیاسی قدیمی اپوزیسیون ندانیم. جوان ها نیز به سهم خود باید شرکت پذیری در امر سیاسی داشته باشند و با حضور فعال خویش در این تشکل های سیاسی به جوان شدن لایه های پایینی، بعد میانی و در نهایت بالایی این سازمان ها یاری رسانند. لیکن ممکن است این کار برای بسیاری از جوانان، به درست یا به غلط، ناممکن یا بسیار دشوار جلوه کند. ممکن است که ساختارهای منجمد و یا باورهای خشک برخی از این سازمان ها و گروه ها و یا تفاوت فرهنگی نسل ها و مشکلات ارتباطاتی راه را برای جذب اندیشه های جوانانی که به تشکل های اپوزیسیون می پیوندند بسته باشند.در این صورت چاره چیست؟ آیا باید اپوزیسیون را مجموعه ای بدانیم که به دلیل عدم بازسازی جمعیتی خویش و بندهای درونی محتوای تحول نیافته یا به روز نشده ی خود، محکوم به فناست؟
نگارنده بر این باورست که اینک، بعد از سی و سه سال که از انقلاب می گذرد، وقت آن است که جوانان وارد اپوزیسیون شوند، نه فقط و به طور لزوم به عنوان فرد در درون ساختارهای سیاسی قدیمی، بلکه به عنوان تشکل هایی نو که توسط جوانان و با فکر و اندیشه ای نوین بنیان گذاشته شده باشند. متولدین سال ۱۳۵۸ اینک سی و دو سال دارند و این یعنی اینک، نسل ۲۰ تا ۳۰ ساله ای هستند که فرایند اجتماعی شدن خویش را به طور کامل در جامعه ی بعد از انقلاب ایران طی کرده اند و بر جزییات، خصلت ها، خصوصیت ها، مکانیزم ها و واقعیت های چند بعدی و پیچیده ی آن جامعه، آن گونه که هست، مسلط هستند، آنها را می شناسند، خود برخاسته از آنهایند و در آن جامعه زندگی کرده یا می کنند. این جوان ها می توانند به تدریج، دخالت در سرنوشت خویش را از حرکت های پراکنده و احساسی و اعتراضی صرف درآورند و آن را به شکل سازمان یافته ی خود هدایت کنند. یعنی با ایجاد تشکل های سیاسی به معنای خاص کلمه. با ایجاد حزب و سازمان سیاسی که بنیان گذاران آن، چرا که نه، به تمامی از نسل های بعد از انقلاب هستند. به طور علنی در خارج از کشور و به طور غیر علنی در داخل کشور.
نسل جوان نباید اجازه دهد که عمر و آینده ی خود و نسل های بعد از او در یک گره ی تاریخی اسیر شود؛ یک جنگ به بن بست رسیده میان رژیمی که نمی تواند اپوزیسیون خود را از بین ببرد و اپوزیسیونی که نمی تواند رژیم ضد خود را ازمیان بردارد. این یک نوعی حالت قفل تاریخی است که سی سال دوام آورده و اگر شرایط به واسطه ی پارامترهای بیرونی، مانند جنگ و حمله نظامی، زیر ورو نشود بعید است که از دل این معادله ی رژیم ضعیف و اپوزیسیون ضعیف تر، چیزی بیرون آید. حتی اگر هم این نبرد به یک تعیین تکلیف نهایی منجر شود و بخش کنشگر اپوزیسیون فعلی موفق شود به شکلی رژیم را از میان برد، جایگزین آن، چون از دل همین اپوزیسیون کهن بیرون می آید، نمی تواند به طور لزوم تامین کننده همه ی آن نوین گرایی و پویایی باشد که نسل جوان انتظار دارد. به همین دلیل بد نیست این توصیه را به جوانان کنیم که اگر می خواهند فردایی روشن داشته باشند باید در سرنوشت خویش به صورت فعال و سازمان یافته شرکت کنند. یعنی، در قالب تشکل های اجتماعی، صنفی، فرهنگی و بخصوص سیاسی. باید در صحنه ی سیاسی توان آن را داشته باشند که به نمایندگی از نسل خویش، به نمایندگی از چنده ده میلیون نفر از اعضای جامعه، از حقوق و خواست های خود به صورت سازمان یافته دفاع کنند. هم امروز و هم فردا.
**
۱-  جمعیت جوان کشور در میانگین سنی ۲۹-۲۰ سال در سال ۸۹ بیشترین میزان یعنی حدودا ۱۷  میلیون و ۸۰۰ هزار نفر است. درباره ی سرشماری سال ۱۳۹۰ ناظمی اردکانی با بیان اینکه  ۵۱ درصد جمعیت کشور را مردان تشکیل می دهند، جمعیت زیر هفت سال کشور را نیز هفت میلیون و  ۶۰۰ هزار نفر برشمرد و گفت:۳۵/۴ میلیون نفر جمعیت کشور را جوانان زیر  ۲۴ سال تشکیل می دهند و جمعیت بیش از  ۶۵ سال کشور  ۳/۶ میلیون نفر است. http://www.mardomsalari.com/template1/News.aspx?NID=114400

کورش عرفانی
Nov 20, 2011

Related link – http://tinyurl.com/8xvabtn

پیش در آمد هایی که اشاره به آغاز جنگ دارند

نوامبر 22, 2011 بیان دیدگاه
اظهار نظر امیر عبدالله ( سلطان اردن) در بارهٔ رژیم اسد؛ با توجه به آنچه که یک ماه پیش از این اتفاق افتاد؛ به خودی خود گویای یک نقطهٔ عطف است. ارتش اردن که با اخطار سوریه؛ از مانور نظامی دست شست؛ اکنون از اسد میخواهد که  تخت ریاست را ترک گوید. عملیاتهای نظامی « ارتش آزاد سوریه» در حال اوج گیری و جدا شدن نظامیان و پیوستن به ارتش آزاد سوریه شتاب بیشتری گرفته است. بخشی از پناهندگان سوری در ترکیه توسط نیروهای ترک به عنوان بخشی از نیروهای رسمی ناتو؛ آموزش دیده اند تحت فرمان افسران جدا شده از ارتش سوریه قرار میگیرند. هرچند که ظاهراً تعداد عملیاتهای انجام گرفته از طرف این نیروها کم می نماید؛ اما به احتمال زیاد بخشی از آنها به صورت « سلولهای خفتهٔ نظامی» منتظر فرا رسیدن روز موعود هستند. خطری که از طرف این سلولهای خفته؛ رژیم اسد را تهدید میکند؛ بسیار بیشتر از عملیاتهای نظامی پراکنده است. هرچند که عملیاتهای نظامی پراکنده؛ نیروهای نظامی رژیم اسد را وادار به تحرک و دویدن به هر سوی میکند؛ و ضمن تحمیل هزینه های زیاد؛ آنها را
هر روز خسته تر و فرسوده تر ساخته و شرایط را برای یک خیزش مسلحانهٔ عمومی و گسترده آماده میسازد و این را نیز نباید از نظر دور داشت که بخشی از نیروهای اسد؛ که ارتش را ترک نکرده اند؛ نه به خاطر وفاداری به رژیم؛ بلکه به عنوان  « ستون پنجم» نیروهای مبارز سوری  در درون ارتش قلمداد میشوند و وظیفهٔ مهمی را در روز موعود به عهده دارند.

بنا بر گفته های منابع اطلاعاتی و نظامی غربی؛ دو کشتی جنگی روسی که در بنادر سوریه لنگر انداخته بودند ( متعلق به پایگاه دریایی روسیه در لاذقیه» این بندر را ترک نموده اند و احتمالاً هدف آنها جلوگیری از ورود سلاحهای سبک و نیمه سبک و موشکهای کتفی زمین به هواست که از مبادی نامعلومی  از طریق لبنان و اردن وارد سوریه میشوند. اما آیا روسیه وارد جنگی خواهد شد که طرف قرارداش در حال شکست است؟ و یا اینکه؛ در تدوین استراتژیهای نظامی که بتواند نیروهای روسیه را خارج از دایرهٔ جغرافیایی درگیریها نگاه دارد؛ با کشورهای غربی رایزنی مینمایند؟ ( به نظر من با توجه به طبیعت رفتار سیاسی روسها در دو دههٔ اخیر؛ شق دوم درست است و روسها به دفاع از اسد نخواهند پرداخت و او را پیشاپیش فروخته اند؛ و در مورد رژیم اسلامی حاکم بر ایران نیز به همانگونه خواهد بود هر چند که علی اصغر سلطانیه بعد از انتشار قطعنامهٔ آی. ا .ای. ا  گفت که صبر کن برم به روسها بگم؟!!).

حزب الله لبنان که تمامی سلاحها از زیر ریش و سبیل آنها رد شده و به سوریه میرسند؛ خود را به کوری و کری زده است و طبق بعضی از اخبار غیر رسمی؛ بخش اعظم سلاحهای استراتژیک حزب الله از طرق سوریه به عراق حمل میشود. زیرا پدر خوانهٔ حزب الله لبنان؛ میداند که اسد یک برگ سوخته است و نمیتواند زندگی شیعیان جنوب لبنان را بیش از این به خطر اندازد.

رژیم اسلامی حاکم بر ایران نیز اکنون در تلاش است که بتواند در عراق و ایران؛ شرایط را برای پذیرفتن کادر های نظامی حزب الله لبنان آماده سازد و خود را برای درگیری نهایی آماده میسازد. آنها میدانند که بعد از فروپاشی رژیم اسد؛ حفظ نیروهای « حسن نصر الله» در لبنان نه تنها بیفایده بلکه موجب ایجاد تنشهایی خواهد شد که میتواند دودمان شیعیان لبنان را به باد دهد. لذا مهاجرت بی سر و صدای حزب الله لبنان به عراق از هم اکنون آغاز گردیده است و سخن « لئون پانه تا» وزیر دفاع آمریکا مبنی بر اینکه « بعد از خروج نیروهای آمریکایی از عراق؛  رژیم ایران دچار اشتباه محاسباتی نشود» اشاره به این قضیه دارد.

همانگونه که جنبش ۱۴ مارس لبنان که ترکیبی از نیروهای ضد سوری هستند؛ به جریان قاچاق سلاح به سوریه کمک مینمایند و خود را برای آیندهٔ بدون اسد آماده میسازند؛ نیروهای ضد حاکمیت شیعی عراق نیز به نوبهٔ خود در حال آماده شدن برای شرایط نوین هستند و کشورهای منطقه نیز به نوبهٔ خود آنان را تقویت میکنند. به هر حال تلاشهای فراوانی در تمامی جبهه ها دیده میشود. الّا در جبههٔ « اپوزیسیون ایران» که همچنان مشغول « سوشال لایت  » و « چت  » است و هر از گاهی هم نگاهی به میدان می اندازند تا ببینند کی « گل زد»؟ آیا داور اشتباه کرد و یا اینکه واقعاً « گل» شد؟ اپوزیسیون ایرانی همهٔ ریش و قیچی را به خامنه ای و آمریکا و اروپا سپرده است و مشغول « شعر گفتن» است.

کژدم
Nov 22, 2011

Related link – http://tinyurl.com/75ez3e3

! مسئلهء اصلی، «بودن» یا «نبودن ِ جمهوری اسلامی» است

نوامبر 21, 2011 بیان دیدگاه

«بودن»؟ یا «نبودن» ِ جمهوری اسلامی؟ مسئله این است!،علی میرفطروس

(نه جنگ!نه جمهوری اسلامی!)
  *احمدزیدآبادی(روزنامه نگار زندانی): «هنگامی می‌توان با حملهء نظامی  با قاطعیّت مخالفت کردکه امکان اصلاحی یا کورسوی امیدی  وجود داشته باشد.».
      *بسیاری از نویسندگان وروشنفکران،درگردوغباربیانیّه ها ی رنگارنگ،می کوشندتاموضوع  اصلی ،یعنی :ضرورت برکناری یاسرنگونی رژیم اسلامی  را پنهان کنند.
*  در«جنگ اعلام نشدهء۳۲سالهء جمهوری اسلامی علیه همهء افرادواقوام ایرانی»، تقدیر ملّت ما این نیست که  همچنان بسوزد یا بسازد.تقدیر ملّت مااین نیزنیست تاقربانی جنون ِجنگ طلبانهء دیگری توسّط یک رژیم تبهکارگردد.
                                                                              *****
     مقالهء من۱،چنانکه انتظار می رفت، درمیان علاقمندان  به سرنوشت ایران ،بازتاب گسترده ای یافت و درفضای گفتمان های رایج مربوط به «حملهء نظامی به ایران»؟یا«حملهء نظامی به رژیم اسلامی »؟ تغییراتی پدیدآوُرد .این تغییرگفتمان باعث گردیده تا نقاب ازچهرهء ترفندهاوسفسطه بازی های  کسانی برافتدکه درپس ِ پُشت ِ «صلح طلبی»وشعار ِ«وا  وطنا!»، شعارهاومنافع  رژیم جمهوری اسلامی را به پیش می برند.
    طبیعی بودکه آن مقاله، واکنش های تند ِتنی چندرانیز بدنبال داشته باشد که متأسفانه،یا مفهوم ومصداق مقاله ام را درک نکرده  ویا باحذف  یانادیده گرفتن ِ کلمات برجسته وتأکیدی ِمقاله ام (مانندواژگان«تنها وتنها»و«حملهء هدفمندو مشخّص به پایگاه های سرکوب رژیم»)،آن رابه« مقاله ای جنگ طلبانه برای حمله به ایران»!!!تعبیرکرده اند۲٫
     هدف دیگر من درارائهء آماروارقام هولناک پایان مقاله( دربارهء شمار تلفات ناشی ازآلودگی هوادرتهران  وکشته هاومجروحان تصادفات رانندگی) نیزبه این خاطربودتابه دوستانی که در«شور ِحُسینی وطن پرستی» بی هوش گشته اند، یادآوری کنم که بقول شاعر:
               «دشمن ِ خانگی از خصم برونی،بتَر(بدتر) است»
زیرا رژیمی که باوجوددرآمدهای سرشارنفت،از تأمین ابتدائی ترین حقوق مُسلّم مردم ایران(ازجمله: داشتن  راه های امن  وتأمین بهداشت وهوای سالم) عاجزاست وشهرهائی مانند اهوازوسنندج وتهران رابه«اتاق های گاز ِ نازی ها»بدَل کرده ،چگونه می تواند امنیّت  تأسیسات عظیم اتمی را تأمین کند؟
       گزارش یک دیداربرای جلوگیری ازحملهء نظامی به ایران:
 دوسال پیش،دردعوت ودیداری ناخواسته با نمایندگانی ازدولت اسرائیل، به آنان گفتم:من یک پژوهشگرتاریخ ام و لذانمی دانم که شما چرا درمسئلهء ایران،که یک مسئلهء حسّاس سیاسی است،به من مراجعه کرده اید؟
    گفتند:مابا ایرانی های  متعدّدی(ازجمهوریخواه تا سلطنت طلب) گفتگوکرده ایم اما هریک ،بجای ارائهء «راه حل»، بیشتر به نفی وانکار ِیکدیگرپرداخته اندویا«مُماشات بارژیم جمهوری اسلامی» را توصیه کرده اند،ازاین رو به شما  مراجعه  کرده ایم تااز دیدگاه های شما نیز  آگاه شویم.
   در همان ملاقات،من نظرات صریح وروشنم رابه آنان ابراز کردم وازجمله تأکیدکردم:مشکل  مردم ایران ومنطقه وجهان،مشکل«تأسیسات اتمی ایران»نیست بلکه مشکل اساسی، خود ِرژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت، درایران، فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که اینک در منطقه و جهان، در تدارک یک «هولوکاست اسلامی» است.ازاین گذشته،شماکه رهبران تروریست های «حماس» رادر درون اتوموبیل هاویادرمنازل مخفی  شان، هدف قرارمی دهید،چرااین«جرّاحی قشنگ»را دربارهء رهبران  ایران وپایگاه های سرکوب رژیم اسلامی (سپاه ،بسیج و…) انجام نمی دهید؟… اگرطرح افسران آلمانی برای ترور  هیتلر (دربیستم ژوئیه ۱۹۴۴)  موفّق می شد،بی تردید،سرنوشت یهودیان ومردم آزادجهان،طوردیگری رقم می خوُرد…. جامعۀ کنونی ایران نه افغانستان است و نه عراق و فلسطین و لبنان، بلکه جامعۀ کنونی ایران با یک نیروی عظیم ۷۰ درصدی ِجوان و پویا، ارتش آگاه و نیرومندی است که خواهان آزادی،امنیّت، صلح، رفاه و دموکراسی است. از این نظر – چنانکه مبارزات ستایش انگیز و بدور از خشونت سال های اخیر نشان داده – جامعۀ مدنی ایران قابل مقایسه با هیچیک از کشورهای خاورمیانه نیست. بنابراین: می توان و باید این «ارتش آگاه و نیرومند جامعۀ مدنی» را به حساب آوُرد و بر آن تکیه کرد. بر این اساس، اعتقادم دارم که تنها و تنها با کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب حکومت اسلامی و برداشتن سقف سرکوب و ترس و تهدید و در نتیجه: با خیزش مردم ایران و سرنگونی این رژیم ضد ایرانی و ضد انسانی بدست خود ِآنان است که می توان شاهد استقرار آرامش و صلح و ثبات در منطقه و جهان بود… فراموش نکنیدکه ایران  درشمار ِاوّلین کشورهائی بود که درزمان نخست وزیری محمد ساعدمراغه ای دولت اسرائیل را به رسمیّت شناخت(۲۳اسفند۱۳۲۸)وهزاران نفر ازفراریان  یهودی در همان زمان، به علّت اذیّّت و آزارکشورهای عربی،به ایران مهاجرت کردندوسال ها میهمان ایرانیان صلح دوست ومهمان نوازبودند. بسیاری ازهمین یهودیان مهاجر،  دراصفهان ویزد ودیگرشهرهای ایران ،اسکان گُزیدندو به کاروزندگی پرداختند . ازاین گذشته،من فکرمی کنم که درمنطقهء خاورمیانه، ایران واسرائیل، یگانه دوستان  واقعییکدیگراند و دوستی تاریخی ودیرینه  ای، این دوملّت را به هم پیوند می دهد.به علاوه، یهودی ها یک «بدهکاری تاریخی»به ملّت ایران مدیون اند وآن،نجات قوم یهود ازاسارت «بُختُ الانصر«(پادشاه بابل) بدست «کوروش بزرگ» بود. بنابراین: هرگونه حملهء نظامی به مردم ،مراکزصنعتی ،نفتی  واتمی ایران،باعث کینه ونفرت دیرپای ملّت  ایران نسبت به اسرائیل خواهدشد.
     این نظرات صریح  درمخالفت من با حملهء نظامی به ایران،ظاهراًبرای نمایندگان دولت اسرائیل«خوشآیند» بود که درپاسخ، گفتند:«علیرغم تهدیدات  رهبران جمهوری اسلامی در«محواسرائیل»وباتوجه به اینکه بسیاری ازمقامات ارشد سیاسی-نظامی ِاسرائیل، زاده وپرورش یافتهء ایران هستندوایران را کشور دوم خودمی دانند،حملهء نظامی به ایران، درچشم اندازمقامات سیاسی- نظامی اسرائیل نبوده ونخواهدبود»…
  چندی بعد،مضمون آن ملاقات توسط دیپلمات برجسته و دولتمرد خوشنام ،دکترامیراصلان افشار، به اطلاع  آقای «مائیر عِزری»،سفیرسابق اسرائیل درایران(اهل اصفهان) رسید که آقای «عِزری» نیز ضمن تأئیدعدم وجودطرح یابرنامه برای حملهء نظامی به ایران توسط دولت اسرائیل،گفتند: «درآینده اگر برنامه ای  درکار باشد،عملیّاتی  خواهد بودکه مُسلّماً به نفع ملّت بزرگ ایران ورهائی آنان ازشرّ  ِجمهوری اسلامی  است!».
     اینک که به وقایع  هفته های اخیر می نگریم،معناومصداق  آن «عملیّات»و«جرّاحی قشنگ» را مشاهده می کنیم:ازتخریب سیستم کامپیوتری مرکزاتمی  جمهوری اسلامی و شایعهء طرح انفجار اتومبیل آیت الله خامنه ای (درسفربه کرمانشاه)و احتمال ترور قاسم سلیمانی وکشته شدن حسن تهرانی مقدّم دریک «تصادف»؟! (هردو ازسرداران  محبوب رهبر جمهوری اسلامی) تا، خصوصاً،انفجار مهیب ومرگبار پایگاه نظامی«ملارد». 
        بااین مقدّمات، من فکرمی کنم که  مضمون مقاله ام ،چنان روشن وشفّاف باشد که جای تردیدوابهامی  برای فهم ودرک  آن  باقی نمی گذاردولذا،کسانی،مانند آقای اکبرگنجی، که بانقابی ازصلح طلبی ،حملهء هدفمند به«ستادهاوپایگاه های سرکوب رژیم اسلامی» را با«حمله به ایران» خلط  واشتباه می کنند،کسانی هستندکه  به مردم  دروغ گفته اندو هنوزنیز دروغ می گویند۳: کسانی که«اندیشه» و«راه»شان  از«چاه»وفاضلآب های جمهوری اسلامی  سردرآوُردو با  «انقلاب شکوهمند اسلامی»شان،گوری برای ملّت ما کَندند که سرانجام،همهء ما  در آن خُفتیم! .«کارل پوپر»، این  دسته از«روشنفکران» راکه با اندیشه های خویش، عملاً در خدمت خودکامگان قرار داشته و راهگشای حکومت های جبّار بوده اند، «پیامبران دروغین» نامیده وآلودگی کلام  آنان  را « بسیار بسیار خطرناک تر از آلودگی هوا» دانسته است.۴
     چندسال پیش ،روزنامه نگار زندانی، احمدزیدآبادی، درنقدی بر تلاش هاو راهکارهای  آقای اکبرگنجی  و۳۰۰روشنفکر ایرانی وجهانی ۵ نوشت:
«به نطر من اگر کسی فکر می‌کند که مخالفت روشنفکران جهان و یا تظاهرات مردم کشورهای غربی، در شرایطی که جنگ اجتناب ناپذیر شده است، می‌تواند مانع بروز جنگ شود، خطا می‌کند…متأسفانه شرایط بین المللی و داخلی، هیچکدام به گونه‌ای نیست که بتوان بازیگر سومی را وارد صحنه کرد. افزون بر این ها، معمولاًهنگامی می‌توان با حملهء نظامی  علیه یک کشور با قاطعیّت مخالفت کردکه امکان اصلاحی یا کورسوی امیدی   وجود داشته باشد.»۶
     اینک پس ازگذشت ۴سال ازسخن درست ِ احمد زیدآبادی ودرحالیکه  حـتّی آقای محمّدخاتمی نیز«فاتحهء اصلاحات» را خوانده وآخرین «کورسوی امید برای اصلاح رژیم»نیزفرومُرده است ، آیانبایدبا سرنگونی ِجمهوری اسلامی(در تمامیّّت آن) ویا باحملهء هدفمند به پایگاه ها وستادهای سرکوب رژیم،موافق بود؟راستی را! تلاش وتعمّد آقای اکبرگنجی  ویارانش برای حفظ رژیم جمهوری اسلامی ازِچیست؟۷
     متأسفانه،برخی ازدوستان، با تحلیل های ترسناک واغراق  آمیز،«حمله به رژیم اسلامی»رابا«حمله به ایران»، یکی  ومترادف جلوه می دهندو معتقدند:«برای پرهیزازکشتارمردم وجلوگیری ازتجزیهء ایران،پاسداری از یکپارچگی ملی و میهنی ایران(؟!!) وممانعت از فروپاشی حاکمیّت ملی(؟!!)، می توان صبرکردومنتظرماندتا مردم،خود بپاخیزندووایران را آزادکنند …این اتفاق ممکن است همین فردا بیافتد، ممکن است تا دهه ای دیگر هم زمان ببرَد»…«حملهء نظامی باعث تقویت رژیم اسلامی وموجب  ضعف دموکراسی درایران»یا«باعث تجزیهء ایران خواهدشد» و « سرکوب در داخل کشور راشدّت می بخشد» یا «واکنش شدیدرژیم علیه  اسرائیل ومردم منطقه را به همراه خواهدداشت!»و…..
   درشرایطی که ایران عملاً،میان منافع سیاسی – اقتصادی روسیّه وچین    تقسیم شده ونقض اوّلیّه ترین حقوق انسانی مردم وغارت وچپاول منابع وسرمایه های ملّی ،بیش ازپیش ادامه دارد،این دوستان، واقعاً، ازوجودکدام دموکراسی  وحاکمیّت ملّی درایران سخن می گویند؟.آیا آنان نمی دانندکه این،وجودرژیم اسلامی است که باعث تجزیه وفروپاشی یکپارچگی ایران خواهدشد؟،دراین باره ،به سیاست هاو سرکوب هاوستم های ۳۲سالهء رژیم اسلامی نسبت به همهء اقوام ایرانی(خصوصاً کُردها وبلوچ ها) نگاهی  کنید تا«تجزیه طلب ِواقعی» را بشناسید!.به نظرمن، تا ۱۰سال دیگر،نه ایرانی باقی خواهدماندتااین دوستان بخواهندآن را«نجات» دهند ونه مردمی که بتوانندصلح وآزادی وامنیّت وحاکمیّت ملّی راتجربه کنند بقول سعدی:
شدغلامی که آب ِ جو  آرَد
آب ِ جو آمدو  غلام ببُرد
ازاین گذشته،دوستان این نکتهء مهم واساسی را پنهان می کنندکه  باکوبیدن هدفمند ِستادهای سرکوب ودفاعی رژیم،اساساً،دیگر ،فرصت وامکانی برای «واکنش رژیم» باقی نخواهد ماند.
    درکنار شعار های وسیاست های جنگ افروزانهء رهبران جمهوری اسلامی،همگامی و همصدائی رهبریاپدرمعنوی اصلاح طلبانِ ِفرصت سوز،آقای محمدخاتمی،نیزقابل تأمّل است که درسودائی سیاه برای«حراست ازکیان اسلامی» می خواهد«ندا»هاو«سهراب» های دیگررا درسنگر قاتلان شان( رادان هاو سعیدمرتضوی هاو….) به مسلخ جنگی کور بکشانَد :
« در مقابل دخالت خارجی، اصلاح طلب و غیراصلاح طلب[درکنار ِهم] ،مقابله خواهند کرد» ۸
   بقول حافظ
                شرمش ازمظلمهء خون سیاووشش باد!
        در«جنگ اعلام نشدهء۳۲سالهء جمهوری اسلامی علیه همهء افرادواقوام ایرانی»، تقدیر ملّت ما این نیست که  همچنان بسوزد یا بسازد.تقدیر ملّت مااین نیزنیست تاقربانی جنون ِجنگ طلبانهء دیگری توسّط یک رژیم تبهکارگردد.
   باتوجه به بحران های بسیارعمیق ِاجتماعی واقتصادی درایران ،چه بساکه شعارهای وتهدیدات  جنگ طلبانهء رهبران رژیم، برای انحراف افکارعمومی مردم ازمشکلات داخلی  باشد،بااینحال،باید کوشید تا بدون احساسات وعوامفریبی وبدور ازمماشات بارژیم اسلامی،خواب های خونین رهبران جمهوری اسلامی را نقش برآب کرد،دراین راستا،خواست  گشودن در های تأسیسات اتمی  ایران به روی بازرسان آژانس بین المللی اتمی وکسب اعتمادبین المللی ،مرکزی ترین شعار ِمیهن پرستان واقعی می تواندباشد.
      بنابراین: من نیزباهرگونه حملهء نظامی به ایران، شدیداً مخالفم،امّامسئلهء اصلی، «بودن» یا «نبودن ِ جمهوری اسلامی» است!  آیاآقای اکبرگنجی ویارانش با برکناری یاسرنگونی تمامیّت این رژیم ضدایرانی وضدانسانی  موافق هستند؟،چگونه وباچه ابزاری؟
  سال ها پیش دراعتراض به تفرقهء رهبران سیاسی و کم کاری های روشنفکران ایران درخارج ازکشور جهت تشکیل اتّحاد ملّی  وایجادیک آلترناتیو سیاسی برای رهائی مسالمت آمیز میهن ازسلطهء رژیم اسلامی۹، به نقل از«کاستیلو»، شاعر تیرباران شدهء گواتمالایی، گفته بودم :                                                                                                                                                                                                                    
«روزی خواهد آمد که ساده ترین مردم میهن من                                      
روشنفکران ابتَرِ  ِ کشور را
استنطاق خواهند کرد
و خواهند پرسید:
روزی که ملّت به مانند یک بخاری کوچک و تنها
فرو می مُرد
به چه کاری مشغول بودید؟»۱۰
     
  اینک که ملّت  ما«به مانند یک بخاری کوچک وتنها،فرو می میرَد»،پرسیدنی است که«روشنفکران ابتَر ِکشور»، درآن  سال های  خاموشی وفراموشی کجابودند؟وچه می کردند!؟
                           
                                                      ۱۷نوامبر۲۰۱۱،بوستون،آمریکا
پانویس ها:
http://mirfetros.com/fa/?p=2322 -1
2-ازجمله نویسندهء ناکامی در« زراعتی »بی حاصل- کوشیده است تا تعبیری وارونه ازمقاله ام بدست دهد! نگاه کنیدبه:
http://news.gooya.com
برای برداشت نادرست دیگری ازمقاله ام نگاه کنیدبه:
http://www.akhbar-rooz.com
http://news.gooya.com 3-
http://mirfetros.com/fa/?p=1170
http://news.gooya.com
4- http://zamaaneh.com
http://www.greencorrespondents.com 
5 – جامعهء باز و دشمنانش، کارل پوپر، ترجمهء علی اصغر مهاجر، ج ۱ و ۲، تهران، ۱۳۶۴
همچنین نگاه کنیدبه:
http://mirfetros.com/fa/?p=179
6- http://www.roozonline.com
– 7 برای نمونه ای ازاین تلاش ها،نگاه کنید به:
http://www.pezhvakeiran.com
http://www.pezhvakeiran.com
http://www.pezhvakeiran.com
http://news.gooya.com 
– http://www.khatami.ir/fa/news/1048.html 8
9- http://mirfetros.com/fa/?p=249
10- http://mirfetros.com/fa/?p=62
http://mirfetros.com/fa/?p=195 
http://mirfetros.com/fa/?p=183



علی میرفطروس
   ۱۷نوامبر۲۰۱۱،بوستون،آمریکا

Related link – http://tinyurl.com/7a458ux


ما در پی زنده کردن آیین و فرهنگ فراموش شده کشورمان و زدودن پس مانده های تازیانیم

نوامبر 18, 2011 بیان دیدگاه
بسی جای اندوه و نگرانی است که ملت دیرینه پای این سرزمین، آداب، رسوم، و آیین نیاکان خود را که در بر گیرنده شادی، شادمانی، همبستگی، امید، پایداری، میهن پرستی، آدمیت، و کرامت انسانی می باشند به باد فراموشی سپرده، و هنوز پس از ۱۴ سده ظلم و ستم تازیان، جشن نماهایی دور از حقیقت، و هرگونه عاطفه، و مهر و محبت پس مانده آنان را ارج و گرامی می دارد، و به جای شادی و پدید آوردن امید در زندگی خود، بسیاری از روزهای سال را به سوگواری آن هم برای یک مشت تازی جنایت کار می گذرانند.
 
جشن سده، چهارشنبه سوری، جشن نوروز، سیزده به در، و جشن مهرگان، هرکدام بر اساس فلسفه و بینش ویژه ای به وجود آمده که نکات بالنده بالا را در بر می گیرند.
 
 ما در این جا به کوتاه نمونه هایی از جشن تازیان و جایگزینی آن ها را با جشن های ملی خودمان، به نگارش در می آوریم، جستجو و کنکاش در باره دیگر جشن ها را به شما پاک دلان، واگذار می کنیم: و اما، از تازیان سخن بگوییم: نخست این که تازیان هرگز روز شمار و سالنامه درستی نداشته اند که بر اساس حرکت زمین به دور خورشید، و به وجود آمدن چهار فصل ثابت و هرکدام دارای شرایط یکسان در سال های گوناگون باشد. دیگر این که در حقیقت جشنی در قوم بیابانی عربستان پس از پذیرفتن تحمیلی اسلام نبوده است که امروز بازماندگان آن و یا ملت های زیر سلطه نفود و قدرت آنان چنان جشن هایی را برگزار کنند.

بیشتر بخوانید…

رزم آزمايی به رجزخوانی نيست

نوامبر 18, 2011 بیان دیدگاه
سران ِ آمريکا و خلافت فقيه، برای چندمين بار، بر يکديگر رجز می‌ خوانند، انجمن-های ايرانی هم، بدون ِ بررسی و ژرفنگری، بدان گونه واکُنش نشان می‌ دهند که رجزخوانان پيش بينی کرده-اند. گويا، هم اکنون، آمريکا دريافته است که آخوندها به ساختن ِ بُمب اتمی درکارند. اين است که، جهانيان ترسيده-اند و زورمندان لرزيده-اند، زيرا بيم آن می‌ رود که ناگهان جهان بترکد.
روشن است که نخستين راه پيشگيری از اين آشوب ِ جهانی اين است : کشورهای عربی، آنها که گنجينه-ای پُر گوهر دارند، هر چه بيشتر و زودتر جنگ افزارهای مدرن را، که در انبارهای سازندگان انباشته شده-اند، بخرند تا با کمک ِ الله، بلای اسلامی، از سر ِ جهانيان دور بشود. 

 

با وجود اين، ترسزدگان بايد، پيش از آن که به مارهای ضحاک خوراک برسانند، به برخی از اين گونه پرسش-ها بينديشند.
اگر اسراییل بخواهد، جایگاه ِ سازندگی-ی اين گونه جنگ افزارها را، خراب کند به اين هیاهو چه نيازی دارد؟
اسراييل که موشک ِ آماده دارد، می‌ تواند به همان شيوه-ای رفتار کند، که با اتم سرای سوريه رفتار کرده است يا بدانگونه که نيروگاه-های نيمه ساز را در عراق (در هنگام جنگ ِ آخوندها با صدام) ويران ساخته است.

اگر کشورهای زورمند از بمب-های اسلامی ترس دارند، پس چرا از بمب-های پاکستان نمی‌ ترسند؟ پاکستان که هم بُمب اتمی دارد و هم مسلمان شهادت خواه. بدانسان که، در يازده-ی سپتامبر 2001 ديديم، جهادگران برای خرابکاری از موشکهای دوربر بی نياز هستند. يکی از هزاران جهادگری که ، پس يورش سپاهيان ِ ناتو به افغانستان، پرورده شده-اند، می‌ تواند با هر هواپيمايی، بُمب را به اسراييل برساند. ديگر اين که بايد از خود پرسيد: آمريکا و اسراييل، در ويژگی-های امروز، از بُمب باران کردن ِايران، چه سودی خواهند برد؟

آيا اسراييل شکست خود را، در جنگ با نصرالله، فراموش کرده است؟
اسراييل به درستی می‌ داند: اگر خلافت فقيه بمب اتمی هم داشته باشد، نياز به موشکی دوربر دارد که بُمب را به نشانه برساند. از اين گذشته، برای خلافت فقيه، اورشليم مقدس است. اسراييل می‌ داند که آخوند انسان ستيز است، آخوند، برای فلسطين، ايران را می‌ فروشد و ايرانيان سر می‌ برد.
پس خلافت فقيه، هر اندازه هم که در منجلاب نادانی فرو رفته باشد، پذيرای خودکشی نيست.
آخوندها انسان ستيز، آزمند، خودپرست، کورانديش و فرومايه هستند. از اين روی آنها چيزی را، که آسان به دست آورده-اند، به آسانی از دست نمی‌ دهند.

اگر اندکی در اين باره ژرفتر انديشه کنيم، خواهيم دانست که آمريکا با سپاهش به ايران وارد نخواهد شد. زيرا نه تنها او از لشگرکشی سودی نمی برد وآنکه بيشتر زيان خواهد ديد. بيشتر ِ مردمان، در سرزمين-های اسلامی، يا مسلمان هستند يا بی چيز که به هر روی ندانسته با آمريکا دشمنی می‌ ورزند.

در ايران که روشنفکران ِ چپ و کژروان ِ اسلامزده در راه پيکار با آمپرياليسم، ايران را بسته بندی شده و ايرانيان را دست بسته به نمايندگان انگلستان واگذار کرده-اند. درست است که بخشی از بازار ِ ايران از دست آمريکا بيرون شده است، ولی بيشتر ِکالای آمريکايی، ساخته شده در کارخانه-های کشورهای کره جنوبی، تايوان، برزيل، اروپای باختری به ايران وارد می‌ شوند.
انگلستان نه تنها بر بيشترين کشورهای نفت خيز دست انداخته است وآنکه پيروزمندانه آمريکا را از پيرامون چاههای نفت دور ساخته است. آمريکا با فروش بخش ِ بزرگی از جنگ افزارها شادمان است.

سرکردگان انگليس که اکنون همکيشان، چاکران و همانديشانی بسيار نادان، فرومايه، آزمند، دزد و ايران ستيز برای حکمرانی بر ايرانيان دارند. چرا آنها بايد با پروردگان ِ خويش وارد جنگ بشوند. پرورده شدگان، چه از شريعت اسلام پيروی کنند و چه از پيشنهادهای انگليس، به هر روی، مردمان را، در بندهای ايمان، گرفتار دارند. اين مردمان پيوسته و کورکورانه، راهی را می‌ روند که بی بی سی  نشان می‌ دهد. آمريکا و انگليس برآنند، که به کمک اسلامفروشان، اسلامی درست کنند که درآن از کشتار ِ بيگانگان ِ فرنگ چشم بپوشند. پس چرا نبايد از همرزمان خود، يعنی آخوندها، که برای ساختن ِ آنها رنج برده-اند، بهره برداری کنند؟

برای فريبندگان ِ مردم، همان اندازه بس است: که کسانی ايران ستيز و اسلامزده به خلافت وارد آيند.
مسلمانان ِ ايران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکميت ِ دشمنان ِ ايران هم شرمسار نمی شوند.
سازمانهای آمريکايی می‌ دانند که مردمان ايران از خلافت فقيه بيزار هستند و به اميد منجی خوابيده-اند. اين را هم می‌ دانند که، در هر جنبشی، چپروها و آخوندها در يک بستر می‌ لولند. از اين روی بیشترين مردم، بدون آن که از آمپرياليسيم آگاهی داشته باشند، با آمريکا دشمنی می‌ ورزند.

از پندارهای آزمون نشده بگذريم، اندکی به سرزمينی بنگريم که ما هنوز آن را ايران می‌ دانيم. سرزمينی که در چنگال ِ دشمنان فرسوده شده و نامش به ننگ آلوده شده است و ما از بمباران شدن اَتُم سرای آن نگران هستيم.
با ايران ستيزان زيستن، با ستمکاران همدوش شدن، به خواب ِ سنگين فرورفتن نشان آن نيست که آنچه بر ما و بر ايران به کردار گذشته است و آنچه که امروز بر ايرانيان می‌ گذرد هيچ و پوچ هستند.

1 – کشور ايران در حاکمِت الله و در دست خليفه-ی اسلام است.  
نه الله از انديشه و فرهنگ ايران برآمده است و نه خليفه-ی او ايرانی است. اگر هم کسی باور ندارد، به عمامه-ی سياه ِ او بنگرد که نشان از عربزادگی و ننگی است که ايرانيان از نادانی بر خود هموار کرده-اند.
2 – بيشتر ِ سرکردگان ِ سازمانها، در بخش-های حکومت و در بخش-های شهروندی، از ايران ستيزانی هستند که از مسلمانان ِ عراق، فلسطين، لبنان، افغانستان، پاکستان وارد شده-اند و به کردار بر سرکوب شدگان ِ موالی حکم می‌ رانند.
در کشوری، که گردانندگان ِ سامان آن، سرکوب کنندگان ِ مردم ِ آن کشور باشند، مردمان آن کشور با کيستی و فرهنگ خود بيگانه می‌ شوند و از سروری و حاکميت ِ بيگانگان شرم نمی‌ کنند.
مردمی که از بردگی، آن هم از بردگی برای کشندگان نياکان خود، شرمنده نيستند آن مردم خرد و وجدان ِ خود را هم به دشمن بخشيده-اند. بردگانی، که نه تنها سرفرازی وآنکه ننگ را هم نمی شناسند، آنها، به جز بندهای خواری، چيزی را دارا نيستند که از دست بدهند.
3 – نشان ِ اين کشور، که روی پارچه-ای نگاشته شده است، خواری و ننگ ِ هر ايرانی را، بر دار ِ جهان، آويخته است.
به گفته-ی ايران ستيزان ِ حاکم: پنج شمشير، که نشان خونآشامی است، همانی با «لا اله الا الله» دارد.
مسلمان ايرانی، که با شکوه ِ ايرانی بودن بيگانه است، او که سرفرازی را در گور آدمکشان می‌ جويد، چگونه می‌ تواند مرزهای نابخردی را بشناسد؟
او که نشان دشمنان را، که ننگ هر ميهن پروری است، بی شرمانه بر سر افراشته، او که برده-ی جهادگران شده است، به جز سرافکندگی چه پيوندی با خلافت فقيه دارد؟
مسلمان ِ ايرانی، در ولايت قفيه، موالی است و ايران ستيزان مولای او هستند.
در کناره-های اين پرچم بارها شعار سرکوب کنندگان ِ ايرانيان نوشته شده است: «الله اکبر».
افزون بر اين که اين شعار فرياد ِ ايران ستيزان است، «الله اکبر» نشانی است که خواری و درماندگی و بردگی-ی ايرانيان را به نمايش می‌ گذارد.
4 –  نام ايران هم درهم شکسته و ايرانی هنوز از خواب مرگ آور بيدار نشده است. حکومت يا خلافت ِ فقيه را، به جای نام ايران، چنين می‌ نويسند: » جمهوری اسلامی ايران» . افزون بر اين ننگ: در خلافت ِ ننگين، دزدان ِ فقيه بر هر سازمانی پسوند «اسلامی» را افزوده-اند و کمتر ايرانی از اين ريشه سوزی اندوهگين شده است. ولی بيشتر آنان از يورش بيگانگان، به اَتم سرایِ اسلامی، نگران هستند.
از شوربختی بايد بپذيريم که بيشتر روشنفکران ِ ايران انديشيدن را فراموش کرده-اند و کورکورانه هر چه که رسانه-ها بگويند، اگر هم ننگين باشند، بر زبان می‌ رانند و به هر سویی که آنها را برانند، عبدالله وار، بدان سو روانه می‌ شوند.
5 – نام برخی از شهرها، نام دانشگاه-ها، بيمارستانها، سازمانهای فرهنگی و هنری، نشانه-های تاريخی، پندارهای انديشمندان ايرانی، داستانها، ارزش-های مردمی و هر نشان  ِ همگانی با کلمه-ی خفت بارِ اسلامی آلوده شده است.
مسلمانان ِ ايران، که اين همه ستم بر آنها رفته است، ننگ خود را بر سر دفتر نوشته-اند، اين ننگ را نيز روزانه در آموزشگاهها به کودکان و دانشجويان فرو می‌ کنند.

چه چيزی از ايرانی بودن يا از ايران برای، اين از خودبيگانگان، مانده است که کسی بتواند آن را از آنها بگيرد؟
کشوری که جهادگران بيابانگرد آن را به غنيمت گرفته و کيستی-ی مردمانش را دزديده-اند، همان بهتر که بمب باران بشود تا شايد ايران ستيزان، بدون حچ گردی و گوسپند کشی، يک راست به جنت واريز بشوند.
همه-ی همياران ِ خلافت اسلامی، ايران ستيزند، آنها از فرومايگی و آزمندی، آزادگان و انديشمندان ايران را برای پايداری-ی اسلام کشتار می کنند. هيچ بيگانه-ای که نشان از ويژگی-های ضحاک، اسکندر يا چنگيز هم داشته باشد نمی‌ تواند بر ايران و ايرانی بدين اندازه ستم وارد کند که ولايت فقيه وارد کرده است.
شوم ترين ستمی، که می‌ تواند بر مردمی وارد آيد، اين است که خرد و وجدان آنها را به گروگان بگيرند تا آنها در نادانی با خويشتن و کيستی-ی خود به ستيز برخيزند.
از خودبيگانگی-ی ايرانيان همين بس که آنها همه-ی کوشش و دانش خود را به جهادگران پيش کش کرده-اند و خود به بردگی-ی آنان درآمده-اند. شگفتی در اين است که اين نابخردان نگران آن هستند که بندهای بردگی-ی آنها پاره شوند و نتوانند برای فرومايگان عربزاده جانفشانی کنند.
مردمی، که به گفتار ِ فرومايگان، چه به زور و چه از نادانی، ايمان بياورند، آنها بی ريشه و بی انديشه می‌ شوند و به بردگی-ی دشمنان ِ خردسوز در می‌ آيند.
مردمی که خرد، وجدان، کيستی، فرهنگ و کشور خود را به دشمنانان بشريت سپرده-اند و خود در گماشتگی-ی آنان جان می‌ سپارند، اين مردم، چه پيوندی به جز ننگ با اين سامان دارند که بتواند در یورش ِ آمريکايی خراش پيدا کند؟
گفته می‌ شود: شماری از مردم کشته خواهند شد. مگر همه ساله هزاران کس در زير شکنجه-های خلافت فقيه کشته نمی‌ شوند؟
گفته می‌ شود: هرج و مرج خواهد شد. مگر هرج مرجی، زيان بخش تر از اين که هم هست ؟
مگر جوانانی، که از آزادی سخن بگويند، آنها را از هستی جدا نمی‌ سازند؟
مگر دزدان حکومت، دارايی-ی کشور را، به تاراج نمی‌ برند؟
مگر خودسرانه تاريخ و نشانه-های فرهنگ ايران را آلوده و نابود نمی‌ سازند؟
مگر قهرمانان اين مردم، عربزادگان ِ ايران ستيز، ويران کنندگان ايران نشده-اند؟
 مگر مسلمانان وارداتی دختران ايرانی را نمی‌ دزدند و به نامردمان ِ زن ستيز نمی‌ فروشند؟.
آيا مردم آلمان، ترکيه، ژاپن، برزيل، کره جنوبی، تايوان، آرژانتين و کشورهای ديگر، که روند ِ کشورداری در آنها، کم و بيش در زير ديدبانی و دستورهای آمريکا و انگليس می‌ گذرد، شوربخت تر از ايرانيان هستند که بايد آدمکشان عرب را، که نياکان آنها را سر بريده-اند، ستايش کنند؟

درد ما بيشتر از کورانديشانی است که در دل آنان هيچ آذرخشی از مهر، برای ميهن، ندرخشيده است.
کسانی که به عقيده-ای يا پنداری ايمان بياورند، آنها بنده-ی آن عقيده يا آن پندار می‌ شوند، آنها به سوسياليسم، به اسلام، به شوروی، به چين، به يک مرده يا يک زنده، که با ايمان آنها همانی دارد، مهر می‌ ورزند.

مردو آناهيد
Nov 17, 2011

Related link – http://tinyurl.com/6wfz44h



پدر در پدر آریایی نژاد و آیت الله بی بی سی

نوامبر 16, 2011 بیان دیدگاه
من از بنگاه لجن پراکنی بی بی سی بیزارم
پژوهشگر ژنتیکی که از طریق رسانه ی همیشه خرابکار بی بی سی، ادعا می کند، ایرانیان از نژاد آریایی نیستند، یکی از اعضای سازمان میراث (ضد) فرهنگی رژیم است و پس از این کشف بزرگش (!) بدون درنگ با خبرگزاری ایسنا گفتگو می کند تا با خرسندی اعلام دارد که دی ان ای ایرانیان با دی ان ای آریاییان متفاوت است. خنده دار تر از این مگر می شود؟!
می خواستم برای ردِّ گفته های این به اصطلاح دکترای ژنتیک، با دو تن از استادان یکی در عرصه ی تاریخ ایران باستان در درون ایران و یکی پرفسور ژنتیکی در آلمان تلفنی پرس و جو کنم، که دیدم این ادعا بی اساس تر از آن چیزی است که نیازی باشد به لحاظ علمی اثباتش کرد…
هر چند در گفتگویی کوتاه با استاد فریدون جنیدی، شاهنامه پژوه بزرگ، فرنشین بنیاد نیشابور و استاد زبان های باستان، تنها به یک جمله ی ارزشمند ایشان بسنده می کنم که: «دل قوی دارید که ایران همواره سرزمین نیاکان آریایی ما بوده و این سرزمین را سده ها از گزند دشمنان و تازشگران
تا به امروز رساندند!…»
حال برگردیم به ادعای مسخره ی پژوهشگر معلوم الحال؛ با خرد هر چند خُرد خویش، کوتاه پاسخم را می دهم:
1) گویا در این پژوهش، سرچشمه و مبنای آزمایش، «قفقاز» به عنوان مرکز نژاد آریا گرفته شده؛ در حالی که بر اساس گفته های اوستا و شاهنامه و یافته های دو دانش باستان شناسی و زمین نگاری که هر دو گفتارهای اوستا و شاهنامه را تایید می کند، مرکز نژاد آریا، تاجیکستان کنونی می شود؛ زیرا در اوستا، واژه ی ایران ویج (ائیریا وئیجه) یعنی مرکز نژاد آریا، آمده است که بر اساس دانش زمین نگاری این سرزمین که در اوستا از آن با نام کناره ی دریای چیچست (ارومیه) یاد شده، همان تاجیکستان کنونی می شود. و اگر امروز به بافت ریخت نژادی مردمان قفقازی در نگریم در می یابیم که چنین سرزمینی از پس چندین تازش و ویرانگری، نمی تواند دست نخورده مانده باشد و این را می توان از چهر(نژاد) و چهره ی ساکنان آن سامان دریافت.
2) در روزگار باستان، پیش از آنچه که امروزه از آن به نام «مهاجرت آریاییان» یاد شده، مرکز ایران کهن آن روزگار، همین تاجیکستان و ایران ویج بوده. یعنی مرکز نژاد آریا، میان و میانه ی ایران بوده و در واقع مهاجرت آریاییان چیزی جز نقل مکان به سرزمین های گرم تر و جنوبی تر، بخاطر سرمای شدید نبوده است و این است همان مهاجرت آریاییان. پس اگر ایرانیان، که ایرانشان میان و میانه جهان باستان بوده و مرکز سکونت آریاییان را در برگرفته بوده، آریایی نیستند، کدام سامان، از پس چندین جنگ و ویرانگری آریایی هستند و آریایی مانده اند؟
3) به فرض که انجام چنین آزمایشی ممکن باشد، که اگر هم باشد بسیار سخت، طولانی و نیازمند پژوهشی بس گسترده است، مواردی که مورد آزمایش قرار گرفته اند (به گفته ی محقق: 2600 نفر) نخست اینکه باید برای گزینش هر کدام از آنها، این نکته را در نظر گرفت که صرف زندگی کردن کس یا کسانی در جا و مکانی، به معنای از آنها بودن نیست و شاید بررسی زادمان و نسل اینها، خلاف این ادعا را ثابت کند. پس انتخاب این تعداد، بسیار زمان طولانی را می برد و صرفا یک پژوهشگر دانش ژنتیک نیم تواند به تنهایی این تحقیق را انجام دهد. دو دیگر اینکه) صرف همانند نبودن دی ان ای دو گروه مقایسه شونده، به معنای عدم وجود نژاد آریایی نیست – صرف نظر از اینکه مبنای پژوهش نیز اشتباه بوده
4) ایرانیان دارای کهن ترین زبان و فرهنگ جهان هستند، زبان اوستاییشان مادر همه ی زبان های زنده ی دنیا است، ادعای وابسته بودن این زبان کهن به شاخه ی موسوم به هند و اروپایی، راهی است برای چسباندن تاریخ فرهنگ و زبان مختصر غربی ها به ایران کهن. پس بجای آنکه پژوهشگران اروپایی یا دل باختگان ایرانی آنها بیایند و در چند و چون کهن یا غیر کهن بودن فرهنگ و نژاد ایرانیان روده درازی کنند، بهتر است رد پای تمدن نداشته و نبوده ی غربیان را به چالش بکشند که اینها از کجا آمده اند و بن و ریشه یشان از چیست؟
5) جناب محقق زرنگ بعد از همه ی سخنانش، ادعا می کند که نژاد ایرانیان غیر آریایی به نژادی ده هزار ساله مربوط به دوره ی کشاورزی می رسد! پرسش اینجاست که این نژاد چه نژادی است، نامش چیست، مشخصه هایش چیست و مبنای بررسی و شناخت و نمونه ی آن از کجا آمده است؟!
اما این پژوهش صوری، آنجا خنده دارتر می شود که کارخانه ی آخوند سازی –بی بی سی- به سرعت بحث «سادات» را وسط می کشد و اینگونه استنباط می کند که اگر نژاد مهاجران و مهاجمان بر ایرانیان اثر نگذاشته، تخم و ترکه ی سادات به چه کسانی می رسد؟! محقق، ادعا می کند که نسب و تخمه ی سادات در ایران به سادات در هزار و چهارسد سال پیش می رسد! خوب، پرسش اینجاست که نخست) منظور از سادات هزار و چهارسد سال پیش عرب چه کسانی هستند؟ همان ها که به سرزمین ایران تعرض کرده و با تجاوز به زنان ایرانی «کودکان پدر ناشناخته» زاده شدند و این کودکان سید و امت اسلامی نام گرفتند؟! اگر اینها هستند که کجای این جای افتخار و فخر فروشی دارد و جز افسوس و اشک از ستم تازیان وحشی چیزی ندارد. دوم) پژوهشگر نگفته که دی ان ای سادات ایران با دی ان ای جمجمه و استخوان کدام امام و ولی و نبی اسلامی می خواند؟ و اساسا اگر برای غیر آریایی بودن ایرانیان، دی ان ای استخوان های برجا مانده در شهر سوخته، راهگشا بوده، استخوان های سادات هزار و چهارسد سال پیش از کجا آمده!
این چند مورد به ذهن من رسید، هرچند که این تحقیق ارزش علمی آن را ندارد که بیش از این رویش تمرکز شود اما کارشناسان گرامی اگر گفته هایی دیگری در اثبات یا رد این فرضیه دارند، بیاورند.
در پایان باید این نکته را افزود که بنگاه خبر پراکنی آنگلستان، سازمان مخوفی است که سیاست های استعمارگرانه ی روباه پیر را پیاده می کند و اینها این بار به روی پاشنه ی آشیل و چشم اسفندیار جمهوری اسلامی یعنی فرهنگ ایرانی و هویت ملی دست زده اند. رسانه ای خبیث که دستش با رژیم اسلامی در یک دست است.
لینک برنامه ی آیت الله بی بی سی اکثر ایرانیان آریایی نیستند

‹اکثر ایرانیان، نژاد آریایی ندارند›

اندکی برای سرگرمی 
نتیجه ی یک پژوهش بر روی سنده ی سگی در صحرای کربلا که گفته می شود شمر پس از کشتن امام حسین به آن تبدیل شده، و مقایسه ی آن با دی ان ای امام سید علی حسینی خامنه ای و تشابه جمجمه ی او با سگ مذکور، نشان می دهد که نژاد سگ و رهبر مفلکین و مفنگیان جهان -خامنه ای- یکی است. البته به سگ بی ادبی نشود، این محققان این رو گفته اند! ظاهرا بیشترین تمرکز بر سنده ی سگ بوده نه خود آن…
بر اساس این پژوهش شگفت و یگانه ی دانش ژنتیک که در دانشگاه ماسا چُسِت صورت گرفت و از طریق بنگاه سنده پراکنی یونایتد کان دُم بی بی سی نیز بارها پخش شد، توله ی امام خامنه ای آغ مجتبا و توله سگ مذکور، جز گونه ی نایاب از دوقلوهای متشابه هستند.
در این تحقیق که به سرپرستی استاد دکتر پروفسور احمقیان و همکاری استاد دکتر کردان و سگ نژاد قدیمی -هاپو حسین شریعتمداری- انجام شد، پس از حفاری مستراح بین الحرمین و روسپی خانه ی کربلا، بقایای استخوان های گندیده و اسکله ی کله های پوک و گنده و از مغز تهی ائمه السادات و الهدا به ترتیب حسن و حسین و تقی و نقی و فاطی و خدیجه و ام الکلثوم و ام السلمه و غیره، معلوم شده که نژاد سادات خمینی، خامنه ای، خاتمی، جنتی (با پارتی بازی)، اکبر کوسه رفسنجانی (با پارتی بازی) و غیره به آنان امامان همام می رسد. گفتنی است قرار است از سنده ی این سگ در حرم امام راحل پرده برداری شود.

سروش سکوت
Nov 15, 2011

Related link – http://tinyurl.com/cxzo9kd


Letters from Iran

نوامبر 15, 2011 بیان دیدگاه

Source: Al Jazeera – Nove. 12, 2011
Letters from Iran paints a fascinating portrait of the aftermath of the Uprising Movement in Iran and a country holding its breath. This film reveals, that opposition is still alive and kicking and just as eager for change as before.

In 2009, in the aftermath of a forged election, millions took to the streets of Tehran to protest against the result. But the demonstrations were brutally repressed and the hopes of the «Young Uprising Movement» were dashed.


Since then Iran has closed itself off to international media scrutiny and it has been difficult to determine exactly what happened to the many thousands of dissidents arrested and imprisoned during the protests, or the current scale of political opposition to the criminal IRI regime.

Yet as this film reveals, that opposition is still alive and kicking and just as eager for change as before. Letters from Iran paints a fascinating portrait of the aftermath of the Movement and a country holding its breath.

Interview with Recently Assassinated Son of Ex IRGC Commander about the IRI’s Activities of Terror & Killing Opponents

نوامبر 14, 2011 بیان دیدگاه

The son of Mohsen Rezai (an IRI murderer), who died few days ago, is speaking about the IRI crimes when he was alive.

چگونه دفاع مان از ایران را به براندازی نظام پیوند زنیم؟

نوامبر 11, 2011 بیان دیدگاه
بار دیگر موضوع خطرات دسترسی یک حکومت جبار و قرون وسطائی به سلاح اتمی به موضوع روز رسانه های جهانی و حتی گفتگوهای سران قدرت های بزرگ تبدیل شده است. در چند سال گذشته از برکت حماقت های سران حکومت اسلامی، خاورمیانه به زرادخانه و پایگاه نظامی امریکا و اروپا تبدیل و بازار انعقاد قراردادهای هسته ای داغ تر شده است. 

اگر قبل از فروپاشی بلوک شرق، جهان دوقطبی محرکی برای رونق عرضه جنگ افزارهای نظامی بود، اکنون یک حکومت ناب محمدی برای گشودن دروازه های عظیم تقاضا برای فروشندگان کافی ست و چه بهتر که با بهره برداری از پتانسیل ویرانگر فسیل های عصر شترچرانان، بستر مصرف نیز مهیا گردد. زمانی خمینی می گفت که جنگ نعمت است و غافل از این بود که جنگ معلول، و او خود و حکومت اسلامی ش نعمتی برای صاحبان صنایع نظامی و برای سلطه گران جهانی بود. 

عربده کشی ها و هذیان های سران حکومت اسلامی که فاقد بار سیاسی اند، دستاویزی برای صف آرائی جهانی علیه حکومت اسلامی شده است و عوامل متعددی می توانند شعله یک جنگ را برانگیزند و نیز نگرانی هائی که امکان وقوع جنگ را منتفی می کنند.

حکومت اسلامی آشکارا شعار از بین بردن اسرائیل را سر می دهد و اسرائیل برای دفاع از موجویت خود، شعار حماقت آمیز حمله به تاسیسات هسته ای ایران را مطرح می کند. سازمانگران اصلی کسانی هستند که در راستای نیازها شان، فتیله این رابطه را بالا و پائین می کشند، تا پیش شرطهای تحقق اهداف بلندمدت شان را تامین کنند. 

سه مثلث ارتجاع دینی، سلطه گران جهانی و پایگاه ارتجاع جهانی ارتجاع دین گرا و قومگرا در امر استقلال، آزادی و پیشرفت کشور ما اختلال ایجاد کرده و می کنند. 

نخست: جمهوری اسلامی به روال 33 سال گذشته همواره ایران و ایرانیان را پیشمرگ دین و فرهنگ عرب کرده و بزرگترین جنایات علیه بشریت در ایران، پس از حمله اعراب و مغول ها؛ توسط جمهوری اسلامی انجام گرفته است. سلطه جمهوری اسلامی و تجاوز آئینی به ایران و ایرانیت، هزار بار ذلت بارتر و کثیف تر از سلطه اقتصادی غرب است. 

هیچ جنگی و هیچ موضوعی نمی تواند اصلی ترین وظیفه ملت ایران که همانا برچیدن جمهوری اسلامی و پیشگیری از قدرت گیری اسلامگرایان است را تحت الشعاع قرار دهد. اگر ارتجاع جهانی بخواهد از شرایط تغییر رژیم برای تحمیل جناح دیگر از حکومت به ملت ایران ویا تجزیه کشور بهره گیرد، اگر کشورهای عربی و ترکیه بخواهند، وجبی از ایران را اشغال کنند؛ با اتکاء به اراده ملی می توان آنها را سرجایشان نشاند، ولی اگر حکومت اسلامی، ایران و ایرانی را از هویت، تاریخ، فرهنگ ش تهی کرد و به مفعولان دینی و فرهنگی تبدیل شدند؛ دیگر پوست مانی ها در کاه به دیوار جندی شاپورها آویزان نخواهد شد و مزدک ها پس از سی هزار کشته، در انتظار موقع قیام دقیقه شماری نمی کنند و آزادگی و سرفرازی و سلحشوری از جامعه رخت خواهد بست. 

دو سال پیش همه جهانیان شاهد سلحشوری فرزندان ایران در جنبش خیابانی بودند و دیدیم که چگونه جنبش بی سر و بی سازمان و پراکنده نتوانست کلیدیترین مراکز قدرت لرزان حکومت را هدف قرار دهد و دنباله رو مفعولان دینی فرهنگی شدند. 

دوم: مشکل اصلی ملت ایران نه امریکا و نه اروپا و نه اسرائیل و …است. خطرناکترین دشمنان ملت ایران فاشیسم اسلامی و ارتجاع قومی و نژادی ست که دومی و سومی بدلیل فقدان زمینه های تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور و در هم تنیدگی اقتصادی و ترکیب و درهم آمیزی جمعیتی- ملی بسیار ضعیف است ولی در شرایط خاص می توانند به بازوی ارتجاع تبدیل شوند. 

رابطه ما با دیگر کشورها نه بر اساس خصومت، بلکه بر مبنای احترام متقابل و رقابت سالم و قانونمند تعریف می شود.ایران بدون جمهوری اسلامی می تواند به خانواده جامعه جهانی بپیوندد و راه پیشرفت همه جانبه کشور را هموار کند. ایرانی که هدفمند از سد حکومت دینی عبور کند؛ بعنوان کشوری آزاد، دمکرات، لائیک و سوسیال می تواند دوست قابل اعتمادی برای کشورهای همجوار و ملل دیگر باشد و تصویر راستین ایران و ایرانیان را به جهانیان معرفی کند و نشان دهند که مفعولان دینی فرهنگی حاکم بر کشور ما با ملت و تاریخ ما نه تنها بیگانه اند، بلکه سر ستیز دارند. 

سوم: ارتجاع جهانی تنها با اتکاء به ارتجاع داخلی می تواند اهداف خود را متحقق سازد. در شرایط کنونی ایران ارتجاع قومی و ارتجاع اسلامی پایگاهها و ابزار تحقق اهداف ایران ستیزانه هستند. 

برای خلع سلاح اسلامگرایان خارج از قدرت و قومگرایان بایستی به جنبش های پیشرو اجتماعی زنان، دانشجویان و کارگران رو آورد و با گسترش آگاهی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی وملی، جامعه را در برابر ارتجاع داخلی واکسنیزه کرد. 

آگاهی، تشکل و سازماندهی معطوف به ایجاد اراده ملی برای واژگونی کلیت نظام جمهوری اسلامی و همزمان هوشیاری نسبت به تحرکات ارتجاع جهانی و پایگاههای داخلی شان، عاجل ترین مسئله آزادیخواهان و ایراندوستان است. 

خلاصه کلام؛ هرگاه جمهوری اسلامی ویا کشور دیگری ملت ایران را بکام جنگ دوباره بکشاند، سیاست درست مبارزه علیه جنگ و پائین کشیدن جنگ طلب اصلی (جمهوری اسلامی) است و در عین حال دفاع از استقلال، آزادی، سربلندی و یکپارچگی ایران و ایرانیان است. کسانی که جمهوری اسلامی را سرنگون می کنند؛ خود قدرت فردا را هم آنگونه سازمان خواهند داد که منافع شنان را تامین کند.قدرت های خارجی اگر چمهور ی اسلامی را سرنگون کنند، گماشتگان خود را از طریق بلندگوهاشان (بی بی سی، صدای امریکا و …) به خورد ملت خواهند داد و افکار خام را سمت و سو می دهند. برای اینکه ملت ایران بتواند خود سرنوشت فردایش را رقم زند، از هم اکنون اقشار مدرن، ترقیخواه، دمکرات، دادگر، لائیک و ایراندوست می توانند کوشش کنند که جنبش های قدرتمند اجتماعی زنان، دانشجویان و کارگران سکاندار تحولات آتی شوند و مهر مطالبات خود را بر پیشانی حکومت آتی حک کنند.آگاهگری، تشکل یابی و سازمانگری جنبش های اجتماعی حول مطالبات شفاف سیاسی اجتماعی شان، بزرگترین گام در راستای ساختن ایران فرداست و به نظر می رسد که بخش عظیم جامعه می توانند زیر پرچم واحد جمهوری ایرانی (جمهوری ای آزاد، دمکراتیک، دادگر- یا سوسیال- و لائیک) متشکل شوند و ایران و ایرانیت را از زیر آوار بیعدالتی، تبعیض و سلطه فاشیسم اسلامی رها سازند و راه تخریب و تجزیه کشور را نیز مسدود سازند. 


اقبال اقبالی
Nov 11, 2011


Related link – http://tinyurl.com/cj6d7jk




ما بر آنیم که ایران را پس بگیریم

نوامبر 11, 2011 بیان دیدگاه
اگر زمانی کوتاه، آگاهانه و آزادانه، به گفتار و کردار ِ آزاديخواهان ِ ايرانی، که برخی برای سرنگون ساختن ِ حکومت آخوندی ( نه حکومت اسلامی) پيکار می‌‌ کنند، بینديشيم به شوربختی-ی ايرانيان پی خواهيم بُرد. بيشتر اين آزاديخواهان، از کمبود ِ آزادی رنج می‌ برند. زيرا دست شان به گنجينه و تازيانه-ی حاکميت نمی‌ رسد. اين کسان از آن روی آزادیخواه شده-اند، که آنها اسلامی را پذيرايند، که زورمندان ِ جهان، خريدار ِ آن هستند. خمينی هم خواهان ِ آزادی بوده است؛ چون او پيش از خلافت، آزادی نداشته است تا دگرانديشان را کشتار کند. اين خود فروختگان هم اسلامزده و هم ايران ستيزند. گفتار و کردار آنها برای رهايی و گسترش اسلام است.

زورمندان جهان که، پس از يازده سبتامبر ِ 2001، به درستی با شيوه-ی جهاد آشنا شده-اند، از آزمندی و از ترس در برابر مسلمانان ِ خشمآور، به ويژه در برابر چاههای نفت، سر فرود آورده-اند و به ستايش اسلام و مسلمانان پرداخته-اند.  پس از اين شکست، جهانداران به اسلامی نيازمند شده-اند، که در شريعت آن، کشتار ِ نامسلمانان ِ اروپايی، روا نباشد. روشن است که مسلمانان می‌ توانند، خشم الله را، با ريختن خون ِ نامسلمانان کشور ِ خودشان فرونشانند و زمين را، به امر الله، از خون مرتدها ( يعنی دگرانديشان) رنگين کنند. شگفتی در کردار و گفتار اسلامزدگان و ايران ستيزان ِاسلامفروش نيست. زيرا آنها به جای آن که در راه الله بکشند يا کشته شوند، آنها، در راه ِ الله، پول می‌ گيرند، اسلام را بزک می‌ کنند و به کوردلان می‌ فروشند.

شگفتی در کردار کسانی است که خود را ميهن پرور می‌ پندارند. شگفتی از نادانی-ی آنهاست که می‌ خواهند با همياری-ی ايران ستيزان، به کشور ِ ايران، آزادی وارد کنند.
شگفتی در شناخت ِ اين «رزمندگان» است: آنها نه تنها با خويشتن و با کيستی-ی ايرانی بيگانه-اند وآنکه آنها با ايرانی بودن، با آزاد بودن، با برگزيدن، با نماينده داشتن، با بشر بودن و با حقوق بشر بيگانه هستند. آنها اين ارزش-های فرهنگی را مانند کشک و پشم و سرکه بر زبان می‌ رانند.

در ايران ولايت فقيه بی داد می‌ کند، زيرا شريعت اسلام بر بی داد بنياد دارد و از بی داد روييده است. در هر کشوری، در هر مردمی که شريعت اسلام حاکم بشود بر آن مردم ستم وارد می‌ آيد. مردمانی که مسلمان هستند به ناتوان بودن ِ خود، به نادان بودن ِ مخلوق ِ الله و به احکام جهاد ايمان دارند.
يعنی مسلمانان ِ با ايمان از کشتار دگرانديشان، از راهزنی، از دروغوندی، از جان آزاری نه تنها رویگردان نيستند وآنکه آنها ، در راه الله، هر زشتکاری را، برای آزار ِ نامسلمانان، وظيفه-ی خود می‌ پندارند. اين مسلمانان خود را، هميار با حاکميت الله، از تيغ به دستان ِ جهادگر می‌ انگارند و از اين پندار ِ خونين سرمست می‌ شوند.
آنها تنها زمانی از احکام شريعت آزرده می شوند که به مجازات يا قصاص ِ اسلامی محکوم شده باشند. مسلمانان در هنگام ِ رنجديدن از شريعت نيز به کژپندار-ی خود پی نمی‌ برند. آنها از نامسلمان بودن ِ قاضی و از بيگانه بودن ِ حاکم با اسلام ِ راستين می‌ نالند.

گر چه تير از کمان همی گذرد 
از کماندار بيند مرد خرد – سعدی

کو خردمند؟ که، در اين زمان اندکی ژرفتر بنگرد، تا حکم ِ گردن زدن را در قرآن بخواند نه ننگ ِ جانستانی را به تبر ِ يک جلاد بند کند. بی دادگری و انسان ستيزی در سرشت شريعت است. اسلام بدون خشم برجای نمی ماند که بتواند گسترش پيدا کند، اسلام بدون انسان ستيزی در خودش فرو می‌ باشد.

واليان ِ اسلام ايران را غنيمت ِ اسلام می‌ پندارند و آن را برای پايداری-ی اسلام قربانی می‌ کنند. ايرانی با داشتن ِ خرد و فرهنگ ِ خود از شريعت اسلام بی نياز است. پيکار ِ ما تنها برای سرنگون ساختن ِ حکومت اسلامی نيست، ما برآنيم که ايران را پس بگيريم.

در اسلام تنها حاکم، الله و تنها حاکميت از آن ِ الله است. همه-ی مردمان محکوم به اجرای اوامر الله هستند. فقيه کسی است که اوامر الله را از قرآن برداشت می کند، خليفه کسی است که او به جای الله حکمرانی می‌ کند.

کسانی که خشونت ِ واليان فقيه را، که در ايران گسترده شده است، به خليفه خامنه-ای يا اميری ديگری می‌ بندند، اين کسان يا، از اسلامزدگی، کور و کَر شده-اند يا آگاهانه برآنند که زشتی-های اسلام را پنهان کنند تا مردمان بندهای بردگی را پاره نکنند و ا ز اسلام گريزان نشوند.
اسلامفروشان دورگرد يا اسلامسازان خودفروخته که، از آزمندی و فرومايگی، برای رهايی اسلام، به ميهن ستيزی و مردم ستيزی می‌ پردازند، آنها هويتی به جز اسلام ندارند. ريزه-های وجود ِ آنها از هستی-ی اسلام جان می‌ گيرند. آنها بردگانی هستند ستمگر که، از پستی و فرومايگی، ايران و مردم ايران را، برای بهره کشی، به جهانداران واگذار می‌ کنند تا اسلام نفرسايد.
برخی از اين اسلامزدگان، در زندان ِ ولاِيت فقيه، چه در زير فشار و چه از بی هويتی، با جان آزاری خو گرفته-اند، آنها برای خلافت فقيه، با چهره پوشی، که از ستمديدگان دزديده-اند، به کشورهای بيگانه پناه آورده-اند.
اين خودفروختگان، يا از اسلامی بدون خشونت سخن می‌ رانند، اسلامی که نه تنها محمد وآنکه خود الله هم با مفهوم آيات آن آشنايی نداشته است؛ يا از بيدادگری در حکومت ِ آخوندی سخن می‌ گويند. گويی که آخوند، شريعت اسلام را، نمی‌ شناسد.

اسلامفروشان، که از زشتی-های اوامر ِ الله شرم دارند، می‌ کوشند که شرمندگی-ی خود را، در پوشش دروغ پنهان کنند. اين دروغوندی نه برای آنست که از خشونت اسلام بکاهند وآنکه برای آن است که کورانديشی-ی خود را واژگون جلوه گر سازند.

ما نيازی نداريم که بهزيستی و بهروزی را، با اوامر ِ مکاران و جباران بسنجيم. احکامی که ابلهان، گندآب ِ آنها را، پس از 1400 سال، خوشبو می‌ نامند و بر ايرانيان فرو می‌ ريزند. ما برآن نيستيم که به ياری-ی اسلامزدگان ِ ايران ستيز به حکمرانی برسيم و کشور ايران را برای عربزاده-ای، که هرگز زاييده نشده است، آماده کنيم.
مردم ايران، به احکام پوسيده-ی اسلام، نيازی ندارد. ما برآنيم که ايران را پس بگيريم، تا کشور ايران با انديشه و فرهنگ ايرانی سامان داشته باشد نه با احکام راهزنان ِ جهادگر.
جهانداران، از ترس ِ جهادگران، به چنين اسلامی نياز دارند، که بتوانند، به ياری-ی شيادان و اسلامفروشان، آن را دستکم، به مسلمانان ِ واريز شده به کشورشان، فرو کنند. تا شايد از اين راه در کشورهای باختر، خشم مسلمانان، دگرانديشان ِ اروپايی و آمريکايی را، آزار ندهد.
گرچه ستمگران جهانی، اسلامفروشان را، زرافشانی می‌ کنند، ولی نشانه-های زرين از فرومايگی-ی خودفروختگان نمی‌ کاهد. ستمی که اسلامفروشان بر بشريت وارد می‌ آرود بسيار سنگين تر از ستمی است که از سوی خلافت فقيه بر ايرانيان وارد می‌ آيد. زيرا اسلامفروشان، با پولهای آمريکا و انگلستان، کشتارهای گذشته و انسان ستيزی-های آينده-ی جهادگران را با دروغ می‌ پوشانند و آيندگان را در بندهای آدمکشان ِ فقيه گرفتار می‌سازند.
حکومت اسلامی خشونت و مشروعيت خود را از الله گرفته است، او با ستمکاری، زشتی-های شريعت اسلام را، بر مردم ِ ايران آشگار می‌ سازد. از پی‌ آيند ِ اين بی داد، اندک اندک، در درون مردم، بيزاری از اسلام سرريز خواهد کرد.

اگر گستاخی يا سرکشی-ی شماری از ايران ستيزان، در حاکميت الله، در ميان جهادگران، در ميان دزدان ِ ولايت فقيه، در ميان تاراج کنندگان ِ ايران بر سر غنيمت يا بر سر بيعت گيری، که امروزه آن را انتخابات ناميده-اند، درگرفته است اين نشان آزمندی در سرشت جهادگران ِ مردم آزار است نه نشان انساندوستی در آنها.

کسانی که سالها در کشتار ِ جوانان و نابودساختن ِ فرهنگ ايران با ولايت فقيه هميار، همکار و از انصار جلادان بوده-اند، اکنون که دزدانی آزمندتر و زرنگتر، از اين ايران ستيزان، به گماشتگی-ی خليفه، مفت خر شده-اند، ايران ستيزان پيشن، سبزپوش شده و ابليس وار به جنگ ِ زرگری با آهريمن درآمده-اند.
جهانيان هزاران سال، پيش از اسلام، رنگ سبز را، که نشان ِخرمی و تراوت است، گرامی می‌ داشته-اند. نشان ِ مگوش-ها(مجوسها)، نشان آناهيد، نشان خزر (خضر)، نشان ِ زرتشت، نشان ِ سيمرغ و بسياری ديگر سر سبزی و خرمی بوده است. جهادگران اسلام رنگ ِ سبز را هم، مانند بيشتر نمادهای ارزنده-ی ديگر، دزديده و از آن ِ خود ساخته-اند.
جهادگران ارزشهای فرهنگی را هم، مانند هر پديده-ی ديگری، يا نابود می‌ کنند، که از آن نشانی برجای نماند، يا درون مايه-ی آن را به گندآب اسلام آلوده می‌ کنند و آن را اسلامی می‌ نامند.

سخن از پيکار ِ ميهن پروران است: آنها تنها خواهان سرنگون ساختن ِ ولايت فقيه نيستند، آزادگان بر آنند تا ايران را از چنگال دزدان ِ انسان ستيز پس بگيرند، نه برای رسيدن به حکمرانی، با ايران ستيزان، همدم و همساز بشوند.
کشورهای پيشرفته، با شيوه-های گوناگون، سرکردگان ِ کشورهای پسمانده را به فرمان ِ خود می‌ گردانند و روند ِ دگرگونی را هم پيشاپيش نوشته-اند. دگرگونی، در کشورهای پسمانده، بيشتر در يک سو هستند، بدآنگونه که همگی به داشتن و کاربرد ِ ابزارهای مدرن نيازمند می‌ شوند و برای برآوردن ِ اينگونه نيازها خواسته-های زورمندان جهان را گام به گام برآورده می‌ کنند.

زورمندان جهان، تنها، از منشور جهانی حقوق بشر، سخن می‌ گويند. آنها به کردار مردمان ِ کشورهای پسمانده را بشر نمی‌ شمارند، دستکم در رفتار و در کردار به آنان به چشم خواری و پستی می‌ نگرند. زمانی سرکردگان ِ جهان، منشور ِ حقوق بشر را نگاشته-اند که هنوز از مردمان آفريکا و آسيا مانند بردگان بهره کشی می‌ کرده-اند. هنوز هم اين مردمان را، به کردار، به واليان برده ساز می‌ سپارند و بردگی-ی آنان را به نام حقوق بشر می‌ پذيرند.

يعنی بشر ِ ارزنده، به کردار، آزادگان اروپايی هستند که آزاد زاييده شده-اند و به خرد ِ و وجدان آراسته هستند. مردمان کشورهای ديگر که مخلوقی از خالقی فرومايه هستند، آزادی-ی آنها در بندگی و فرمانبری از اوامر همان خالقی است که به او ايمان آورده-اند.
پس برای بردگان، که نابخرد خلق شده-اند، دموکراسی مفهومی ندارد. زيرا مخلوق ِ ذليل، نمی‌ تواند راستی و کژی را شناسايی کند، از اين روی، نياز به شبانی دارد که او را گوسپندوار به صراط المستقيم براند. اين است که جهانداران مسلمانان را، يا بهتر بگويم مردمان ِ کشورهای پسمانده را، بشر ِ نابخرد می‌ دانند. نخستين بند ِ منشور حقوق بشر با اين مردمان واژگون برخورد می‌ کند. یعنی آنها تنها در داشتن ِ وظيفه، اطاعت از اوامر ِ شريعتمداران، برابر هستند.
با زبانی ساده، از ديدگاه زورمندان ِ جهان، برای مردمانی که در کشورهای پسمانده زندگی می‌ کنند، هر پديده-ی فرهنگی هم درون مايه-ای دارد که سزاوار مردمان کوته خرد است.
سامان ِ دموکراسی، در کشورهای پسمانده بدانگونه، که سازمانهای جهانی می‌ پسندند، سپردن ِ کشور وِ مردمان ِ آن کشور به دينمدارانی ابله است. در کشورهای اسلامی هم، مردم بايد، در نمايشی، برگ ِ کاغذی را به نام رای به شکاف يک کارتن بريزند تا به امر ِ ققيه، گماشتگان او، انتخاب بشود، که او بتواند، در پناه ِ سازمانهای جهانی، احکام جهادگران را بر مردم فرود آورد.

اين گونه سرکردگان ِ انسان ستيز را، بدون آن که خودشان بدانند، رسانه-های انگليسی، آنها را با خالق ِ برده پروری پيوند می‌ دهند تا مردم با آنها بيعت کنند.
بينش اين مردمان بسيار پايين تر از آن است که آنها بدانند: برگزيدگان بايد برای بهزيستن در کشور کار کنند، افزون بر اين، آنها از برگزيدگان می‌ خواهند که به آنها دستور ِ کارکرد بدهند. در اين کشورها برگزيدگان بر مردمان سروری می‌ کنند نه فرمانروايی.
برای نمونه: مسلمانان کسانی را انتخاب می‌ کنند که او احکام شريعت را پياده کند. يعنی سخن از کشورآرايی نيست وآنکه سخن از اوامری است که، 1400 سال پيش، جهادگران بيابانگرد برای راهزنی و کشتار ِ ديگر مردمان به کار برده-اند و از اين راه سرزمين-ها را ويران و آزادگان را نابود و مردمان را به بردگی کشيده-اند.
زورمندان جهان نيازی ندارند که به دشواری در زندگانی يا آزادی در اين کشورها انديشه کنند. همين که شبانی ابله و ميهن ستيز، در نمايشی جهان پسند، انتخاب شده باشد، جهانداران، اين مردمان را آزاد و حکومت آنها را دموکراسی می‌ خوانند. زورمندان ِ جهان، در برابر شگفت زدگان، اشاره می‌ کنند که مردمان ِ کشورهای پسمانده به آن دموکراسی نياز دارند که با پسماندگی و نادانی-ی آنها همساز باشد.
در سامان ِ کشورهای پيشرفته از فريب دادن و گمراه کردن ِ مردم، از سوی پيشوايان مسيحی، پيشگيری می‌ شود. دگرسو با اين رفتار، در کشورهای پسمانده، فريبکاران ِ مذهبی برای حکمرانی و ميهن فروشی انتخاب می‌ شوند. دموکراسی در کشورهای پسمانده، تنها و تنها با يک نمايش انتخاباتی، از سوی سازمانهای جهانی گواهی می‌ شود.
کشتار و سرکوب انديشمندان و آزادگان بخشی از آزادی-هايی هستند که خليفه-ی انتخاب شده دارد.
سرکردگان ، در کشورهای مسلمان، همان اندازه آزادانه انتخاب می‌ شوند که سنگ سياه (حجرالاسود) در مکه انتخاب شده است. اين که ميليونها مسلمان همه ساله به دور سنگ سياهی می‌ چرخند اين نشان بزرگواری يا حقانيت سنگ نيست وآنکه نشان پيروی-ی کورکرانه-ی مسلمانان است. سرکردگان ِ مذهبی هم نه بيشتر از آن سنگ حقانيت دارند نه آزادانه تر از آن سنگ انتخاب می‌ شوند.
سرکرده-ای، که در کشورهای پسمانده، به ويژه در کشورهای مسلمان، انتخاب می‌ شود، جهانداران، او را، تا زمانی، دموکرات می‌ نامند که در سوی خواسته-های آنان گام بردارد. چنانچه خودسری آغاز کند، يا مردم از ستمکاری-ی او خسته بشوند، رسانه-های جهانی پرده از بی دادگری-های او کنار می‌ زنند و سپس او را، در يک انقلاب ِ مردمی، سرنگون می‌ کنند.
مردمانی که، در اين جنبش-ها، آزادیخواه ناميده می‌ شوند، درست همان رفتار و کرداری دارند که راهزنان و فرومايگان در هزارسال پيش داشته-اند. يعنی حکمرانان پيشين را سر به نيست می‌ کنند و داريی، آنان را، که از راه ِ دزدی انباشته شده است، از آن ِ خود می‌ سازند. شگفتی در اين است که روشنفکرانی کورانديش هم اين کسان را آزاديخواه می‌ پندارند.
مردمی که تنها احکام ستمکاران را می‌ شناسند، مردمی که خود را برده می‌ دانند، مردمی که، گوسپندوار، واليانی نادان پرور را، برای شبانی بر خود، حکمران می‌ سازند، آنها نه آزادی را می‌ شناسند و نه می‌ توانند آزاد زندگی کنند.
زيرا دموکراسی يا سامان مردمسالاری از روی نوشته-ای ايجاد نخواهد شد. مردمی که در زير شمشير و از ترس به عقيده-ای ايمان آورده-اند، از نابخردی و آزمندی به ياری-ی راهزنان و ستمکاران برخاسته-اند، آنها آزادی را تنها در ستمکاری و زراندوزی، از راه دستدرازی به دارايی و جان ِ ديگران، می‌ شناسند.

مردمان ايران به فريدونی نياز دارند، که کشور ايران را از ضحاک پس بگيرد و برای ايرانيان بيآراد، اين مردمان را به سلطان حسين نيازی نيست که، به خواست ِ الله، ايران را به اشرف انگليسی ببخشد.
اندرزی از، بزرگ مرد ِ ايران، فردوسی :
ندانسته در کار تندی مکُن >< بينديش و بنگر ز سر تا به بُن 
به گفتار ِ شيرين ِ بيگانه مرد >< به ويژه به هنگام ِ ننگ و نبرد 
پژوهش نمای و بترس از کمين >< سخن هر چه باشد به ژرفی ببين

مردو آناهيد
Nov  09, 2011

Related link – http://tinyurl.com/cn56t4h