هرچه داریم از اسلام داریم
بعضا «شکوه،» «عظمت» و «غرور» را مشخصا دست آورد اسلام اعلام نموده اند، مفاهیم و الفاظی زیبا و خوش آهنگ اما درون تهی و بی مایه. زیرا که بی نیازاند از ارائه ی هرگونه سند و مدرکی. ادعاهایی را که نتوانی به ثبت رسانی، چیزی نیست مگر مبالغه و غلوگویی که خود یکی از خصایل برجسته ای است که میتوان گفت ما ایرانیان از جمله فرماندهان و شمشیر زنان، از اسلام بارث برده ایم. یعنی که مبالغه و غلوگویی از فرهنگی بر میخیزد، که تسلیم و اطاعت، عبودیت و بندگی را ارزش نهد و آنرا بنیان نظام اخلاقی، پسندیده و مرتبه ای بس بلند در کسب کمال انسانی، بشمار آورد. مبالغه و غلوگویی از ضروریات نظام فرمانروایی است و فرمانبری، نظامی که ما از اسلام بارث برده ایم.
با این وجود، ما باید به حقیقتی که این فرماندهان و روسا و وزیران بیان میکنند باور کنیم و ایمان آوریم که هرچه که هستیم، و هرچه داریم و آنچه نداریم، از اسلام داریم. اگر فرمانبر و رعیت، محروم از ابتدائی ترین حق و حقوق بشری خود هستیم، مسلم است که از اسلام بارث برده ایم. اسلام پس از تسخیر ایران در بیش از ۱۴۰۰ سال پیش از این، شاهنشاهی را نگاه داشت که شمشیر را در خدمت سلطه و گسترش شریعت در آورد. ۱۴۰۰ سال استبداد تنها در سایه ی اسلام است که میتواند تداوم یابد. مسلم است که در ٣۲ سال اخیر نیز هرچه که داریم مگر میتوانیم از چیزی بجز اسلام داشته باشیم. جهاد و شهادت، جنگ و خونریزی، تخریب و ویرانی، انتقام جویی و کین خواهی، قصاص، سنگسار، زندان و شکنجه و اعدام روزانه، خشم و خشونت و بیرحمی، قتل عام در زندانها و قبرستان های بی نام و نشان، غیض و غضب و غیرت، تبعیض و تجاوز و تعصب، بیکاری و گرانی، فقر و تهی دستی و عقب ماندگی، همه ارمغانی هستند که حکومت اسلام برای ما ایرانیان فراهم آورده است. ای مردم ایمان آورید.
چگونه میتوانیم این رحمت الله را بفراموشی بسپاریم؟ روشن است. پس از ۱۴۰۰ حکومت شریعت، اطاعت و فرمانبری در ذات ما نهاده شده است. وقتی مجبور شدیم که شهادت بدهیم که «او هست و بجز او کسی دیگری نیست،» غریزه ی شک و تردید، در وجود ما نارس و خام، ماندگار گردید. آری، اسلام این باور را در ما نهاد که ما وقتی میتوانم باشم که زندگی خود را در تابعیت احکامی از پیش ساخته شده در آوریم. نپرسیم و نجوییم که اگر هیچکس بجز او نیست، پس من کی هستم؟ ما روزانه خود را انکار میکنم بدون آنکه بدان آگاه باشم. بندگی و خصایل بندگی را از اسلام است که بارث برده ایم، نه انسان بودن را. انسان واژه ای ست بیگانه در قرآن. چگونه میتوانیم انسان باشیم، وقتی عقل و خرد ما ناتوان است که به ما فرمان دهد که چه چیز خوب و یا بد است و بر گزیند در آزادی بین این و یا آن. عقل انسان آنقدر ضعیف و رنجور است که بنده ی نفس میشود، و هوی و هوس و لذت. دست به بی بند و باری میزند و شیفته ی عشق میشود. این است که باید در تبعیت از شریعت در آید، و «براه مستقیم» هدایت شود.
حقیقت را میگویند که ما از ایران چیزی به ارث نبرده ایم. چرا که نه «اوستا» که شریعت آئین اسلام است که به ما آموخته اند، تسلیم و اطاعت نه «گفتار و کردار و پندار نیک.» ما به خاموشی آتشکده ها خو گرفته ایم و به مساجد میرویم که خود را روزانه در برابر الله بشکنیم و به بندگی و عبودیت خود در سجده های طولانی اعتراف نماییم.
اگر هم اکنون سر براه و افتاده هستیم، از عصیان و طغیان باز ایستاده ایم، به نظام تسلیم و اطاعت تن داده و در امنیت اخلاقی و آسایش و رفاه مادی و روانی بسر میبریم، همه را از اسلام داریم. ای مردم ایمان آورید.
وای، اما، به آن لحظه ای که زبان به آزادی بگشایی و نفی نمایی نظام ولایت و تسلیم اطاعت را. تردید مدار که سر خود را بر دار مجازات بر باد دهی. این را نیز از اسلام داریم: استبداد مضاعف و مطلق، استبداد دین و قدرت. ای مردم ایمان آورید هرچه داریم از اسلام داریم نه از ایران. به اسلام است که بدهکاریم.
فیروز نجومی
fmonjem@gmail.com
نامه آزاد-انـدیشِ زندانی « سیامک مهـر » از درون زندان به فرزندش
« مقام زن در فاحشگی اسلام » بود گه گویا بدجور از این مقاله می سوزند.از تاریخ 15 اسفند89 مرا به سلول انفرادی و سپس به سلول فرعی در اندرزگاه5 انتقال داده-اند. نه رادیو، نه تلویزیون و نه روزنامه نه کتاب و نه هیچ مسیر خبری در اختیارم نیست. با اینکه زندانیان سیاسی را به سالن12 اندرزگاه 4 انتقال داده-اند ولی من تنها زندانی سیاسی هستم که ممنوع ملاقات، ممنوع تلفن، و به صورت کاملا ایزوله نگهداری می شوم. اخیرا احضاریه-ای به زندان آورده-اند که علیه من شکایت شده. نه شاکی مشخص است و نه از مورد اتهام حرفی زده شده. من احضاریه را امضا نکردم و نپذیرفتم. خودم حدس میزنم موضوع دادگاه رسیدگی به اتهام (سب النبی)باشد. به مسئله توهین به مقدسات. البته اتهام-های دیگری هم ممکن است در میان باشد.
من برای هر وضعیتی آمادگی کامل دارم و روحیه و انرژی-ام در برابر اهریمن تباهی و پلیدی که قصد دارد سرانجام مرا ببلعد در حد بالا و عالی است. شاخ به شاخ با اهریمن خواهم جنگید.
میتراجان! یادت باشد من یک فرد نیستم، یک فکرم. من یک شخص نیستم بلکه یک اندیشه-ام. اندیشه-ای که در میان ایرانیان ریشه دارد ومن سخت امیدوارم که عاقبت براهریمن پیروز می شویم، بر عنصر ضد بشر، ضد آزادی و ضدزندگی. بنابراین نابودی شخص من به معنی نابودی این اندیشه بالنده نیست. نام من و دیگر زندانیان سیاسی اینجا نیز چون مبارزاتی که جاودان شدند هرگاه یادی از رژیم اسلامی در تاریخ به میان آید، دوباره زنده خواهد شد. معنی (زنده یاد) که درباره درگذشتگان می گویند دقیقا همین است پس تو سرت را بالا بگیر و در مقابل اطرافيان واسلامزده-های عقب مانده و «اُمُل» و بیمار محکم بایست و بی سوادی آنان را گوشزد-شان بکن، حتا تحقیر-شان کن از بابت جهل و خرافه-ای که بیمار-شان کرده است.
اسلامزده-هایی که در پیرامون خود می بینی حتا از انسان-های غارنشینی که بردیواره-های غار آثار هنری خلق می کردند پس مانده-ترند. زیرا در عصری زندگی می کنند که بشر متمدن و خردگرا و آزاد-اندیش دوره روشنفکری را سپری کرده و رو بسوی آینده-ای زیبا و شاد و مرفه با گام-های استوار به پیش می تازد. اسلامزده-های اطرافت همچنان در گنداب متعفن و مقدسات و باورهای [اعتقاداتِ] جاهلانه مذهبی غرقند و نه حقوق و آزادی-های خود را می شناسند و نه از ارجمندی و کرامت انسانی بهره-مند هستند. باورهای [اعتقاداتِ] جاهلانه مذهبی، آنان را متنفر از ازادی پرورش داده است، هر سنگ و چوب واستخوان مرده-های هزاران ساله را که در بیابان-های گرسنگی می یابند می پرستند. خرد خود-اندیش خویش را به هیچ می نگارند و چون الاغی و گاوی افسار به گردن خود انداخته، قلاده به خود بسته-اند و یک سر قلاده را به دست شیاد و شارلاتانی مقدس سپرده-اند تا در نهایت آنان را چون حیوانی بی ارده و بی اختیار به هر سو بکشنــد و بدوشنـد و به مذبح ببرنــد.
میترا جان! من به اندیشه-هایم و به درک خود از آزادی و ارجمندی انسانیتم می بالم. من به آنچه نوشته-ام افتخار می کنم، مبارزی هستم که در جنگ با اهریمن اسیر گشتم، اما اهریمن را نیز کلافه کرده است. این سکوت مطلقی که در رسانه-های رژیم اسلامی درباره دستگیری و اسارت من دیده می شود نشان از ترس رژیم دارد. این که مرا بصورت پنهانی و سيکرت تا الان یازده بار به دادگاه بردند و می آورند، اینکه دسترسی مرا به ارتباط با بیرون از زندان مطلقا مسدود کرده-اند، همــه نشانه-های پیروزی من است.
میترا جان! تنها امیدی که به کمک دارم از سوی ایرانیان همفکر و مخالفان جدی رژیم اسلامی است. حمایت آنها و رسانه-ها و نهاد-های حقوق بشری و فعالان حقوق بشر می تواند در سرنوشت من و فشار به رژیم موثر واقع شود.
نکته-ای دیگر اینکه، همانطور که گفتم عواطف واحساسات خودت را در مورد من کنترل کن و با خردِ محض به موضوع من بیاندیش من هیچ امیدی به اینکه رژیم ددمنش اسلامی مرا زنده بگذارد ندارم. من الان در سلول انفرادی هستم. اینجا به سلول انفرادی برای فریب مردم می گویند «سوئیت»!!!، علاوه بر سلول-های انفرادی در هر سالن عمومی اندرزگاه-ها یک اتاق کوچک با حمام و توالت هم هست که به آن «فرعی» می گویند و هر یک شماره-ای دارد. من در بین هفت هشت هزار زندانی تنها و تنها زندانی هستم که ممنوع ملاقات و ممنوع تلفن و از هرگونه ارتباط محرومم. هرگاه یک زندانی ممنوع ملاقات میآید آنرا نیز به سلول من می آورند که معمولا از اشرار و جانیان است. اکنون که این مطلب را می نویسم در فرعی از «سالن 13 اندرزگاه 5» که زندان معتادین و جانیان و اشرارِ خطرناک است محبوسم. این اندرزگاه به(متادونی-ها) مشهور است. سلول من حتا یک دریچه به بیرون ندارد که با کسی ارتباط داشته باشم، بنابراین احتمال اینکه این نامه را به این زودی به بیرون بفرستم بسیار کم است.
امروز که این مطلب را می نویسم فقط می دانم که ماه اردیبهشت است ولی از تاریخ و ساعت و روزش اطلاع ندارم، چون من در سلول انفرادی هستم، بنابراین نمی توانم از فروشگاه خرید کنم. به ناچار کارت بانک را باید به دیگران بدهم تا برایم خرید کنند. اینجا همه دزدند، چه زندانی، چه زندانبان و حتا مدیر فروشگاه هم هر گاه کارت به دستش بدهی، فوری خالی می کند، شکایت هم سودی ندارد کسی رسیدگی نمی کند. این را هم بگویم که مدتی پیش یکی از همین جنایت کار-ها واوباش به من حمله ور شد که چون من کوتاه آمدم درگیری جدی پیش نیامد. اینها همیشه شیءی بُرنده با خود حمل میکنند که به آن «تیزی» می گویند. در فرعی 17 اندرزگاه6، که بودم در داخل بند یکنفر با همین تیزی به خاطر چند گرم مواد مخدر گردنش را بریدند و کشتند. در زندان مواد مخدر از سیگار فراوان-تر یافت می شور. کراک و شیشه اصلی-ترین مواد مخدر مصرفی در زندان است.
سیـامک مهــــر
زندان رجایی شهر کرج
امروز دوشنبه نوزدهم اردیبهشت 1390
بعد از هشت ماه انفرادی، به سالن 12 اندرزگاه 4 (بند سیاسی) منتقل شدم.
نحوه برخورد دولت موسوی با کشتار ۶۷ و موارد نقض حقوق بشر در مجامع بینالمللی
موسوی در ادامه از روشنفکران غربی به اصرار خواست که حق دولتهای کشورهای جهان سوم برای استفاده از اعمال قاطع علیه دشمنانشان را به رسمیت بشناسند. و ضمن اظهار تأسف گفت: چنانچه آلنده در شیلی قاطعانه با مخالفانش برخورد کرده بود الان در قدرت بود. و رابرتسون با تمسخر مینویسد: موسوی بایستی بداند که چنانچه در کشتار ۶۷ هر یک از زندانیان از عقاید چپگرایانه آلنده دفاع میکرد بلافاصله اعدام میشد.
گالیندوپل در گزارش ۲۶ ژانویه ۱۹۸۹خود E/CN.4/1989/26)) اشاره میکند که در 20 نوامبر سال 1988، (آبان ۶۷) نماینده ویژه بحث طولانیای با محمد جعفر محلاتی نماینده دائمی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد و شش نفر از اعضای هیأت دائمی نمایندگی که او را همراهی میکردند، داشت.
در این دیدار دولت جمهوری اسلامی که به تازگی از کشتار ۶۷ و حذف فیزیکی زندانیان سیاسی فارغ شده بود تعهد خود به همکاری با نماینده ویژه را در تمام زمینهها قبل از پایان سال 1988 بیان میکند. در این نشست مشکلاتی که دولت ایران در اجرای قطعنامههای کمیسیون حقوق بشر و مجمع عمومی با آنها مواجه شده مورد بحث قرار میگیرد. محلاتی تأکید کرد که علل ریشهای مشکلات در ارتباط با حقوق بشر، عمدتاً به خاطر وجود جنگ هشت ساله بوده است.
در ملاقات دومی که بین گالیندوپل و محلاتی در 29 نوامبر سال 1988به وقوع پیوست، گالیندوپل به موج اعدامهای صورت گرفته در ایران اشاره میکند و محلاتی ضمن تکذیب کشتار صورت گرفته در تابستان ۶۷ مدعی میشود که در واقع قتلهای بسیاری در میدان جنگ و در چهارچوب جنگ، پس از حملهی ارتش آزادی بخش ملی به جمهوری اسلامی ایران رخ داده است.
نماینده ویژه در گزارش خود در مورد فیلم ویدئویی تولید شده توسط ارتش آزادیبخش ملی از حمله فروغ جاویدان توضیح میدهد. این فیلم توسط محلاتی سفیر جدید جمهوری اسلامی در نیویورک تحویل نماینده شده و از او خواسته میشود مفاد آن در گزارش آورده شود.
گالیندوپل اظهار میکند که این فیلم صحنههایی از رژههای نظامی، آموزش نظامی، صحنههای نبرد و اظهارات فرماندهان ارتش آزادیبخش را نشان میدهد.
فیلم ویدئویی ارائه شده، عملیات مهم نظامی فروغ جاویدان را که از خاک عراق در ژوئیه ۱۹۸۸ شروع شد نشان میدهد که از آن به عنوان «فاز جدید ارتش آزادیبخش» نام برده میشود. در این عملیات ارتش آزادیبخش ظاهراً حداقل ۱۵۰ کیلومتر به داخل خاک جمهوری اسلامی ایران نفوذ کرده و مدعی تسخیر چندین پادگان نظامی میشود. ارتش آزادیبخش همچنین ادعا میکند که ۴۰۰۰۰ نفر از نیروهای نظامی ایران را به قتل رسانده است.
دولت جمهوری اسلامی در یک صحنهسازی آشکار با سوء استفاده از آمار اغراقآمیز مجاهدین از تلفات نیروهای نظامی دولتی در عملیات فروغ جاویدان و «مظلومیت» این نیروها، سعی میکند جای ظالم و مظلوم را عوض کرده و اخبار مربوط به قتلعام زندانیان سیاسی را تحتالشعاع قرار داده و اعدام شدگان را نیز تلفات مرسوم جنگی قلمداد کند.
Further References on Musavi’s crimes
درکارنامه خونین حکومت اسلامی همه مسئولند وباید پاسخگوباشند
اگر فكر مي كنيد در ایران با غارتگرها و دزدها برخورد نمي شود اين خبر را بخوانيد
زنی که ۲ بسته گوشت را از فروشگاهی در غرب تهران دزدیده بود، دستگیر و با قرار قانونی روانه زندان شد
شامگاه یکشنبه این هفته یکی از کارکنان فروشگاهی در غرب تهران هنگام کنترل مشتریان به زنی که همراه ۲ دختر نوجوان بود، ظنین شد و دقایقی بعد متوجه شد، دختران نوجوان در گوشهای ایستاده و زن همراه آنها به سمت قفسه مواد پروتئینی میرود. ، دختران نوجوان در گوشهای ایستاده و زن همراه آنها به سمت قفسه مواد پروتئینی میرود.۲ دختر نوجوان به محض دیدن کارمند فروشگاه وحشت کرده و سراسیمه آنجا را ترک کردند. دقایقی بعد ماموران در بازبینی فیلم دوربین مدار بسته فروشگاه مشاهده کردند، زن مشتری که همراه دختران نوجوان بود، با برداشتن ۲ بسته گوشت، آنها را درون کیفش قرار داده و در حال خروج از فروشگاه است.به این ترتیب موضوع را به همکارانش اطلاع داد و آنها مانع از خروج زن جوان از فروشگاه شدند. ماموران کلانتری ۱۳۳ شهرزیبا با حضور در محل زن جوان را دستگیر و به کلانتری منتقل کردند. زن جوان در بازجویی پلیسی عنوان کرد به انگیزه مشکلات مالی و هزینه زندگی ۲ دخترش بستههای گوشت را سرقت کرده است. متهم روز گذشته با قرار قانونی از سوی بازپرس شعبه ۱۳ دادسرای ناحیه ۵ تهران روانه زندان شد.
چرا از فروشگاه گوشت سرقت کردی؟
۳۵ سال.
سابقه سرقت داری؟
خیر، سرقت از فروشگاه اولین اتهام سرقتم است.
چرا به سرقت رو آوردی؟
به خاطر مشکلات مالی. پولی برای تامین هزینه زندگیام نداشتم. هرجایی که برای پیدا کردن کار میرفتم از من ضامن میخواستند و وقتی متوجه فوت شوهرم میشدند، تقاضای غیراخلاقی از من میکردند. اما باور کنید من فقط میخواستم با فروش بستههای گوشت دزدی، پولی به دست بیاورم و هزینه زندگی ۲ فرزند و مادر سالخوردهام را تامین کنم.
حرف آخر
بله، اشتباه کردهام و میدانم آخر خط به زندان ختم میشود. اما عاجزانه از مسوولان فروشگاه میخواهم از خطای من بگذرند و مرا به خاطر ۲ دخترم و تباه نشدن زندگی آنها ببخشند.
نیرنگ های استعمار جهانی نو
در دوران استعمار جهانی کهنه، دنیا از دست تنش های بین دو قطب راست (کاپیتالیسم) و چب (کمونیسم) در عذاب بود. اکنون دراستعمار جهانی نو، آن دو قطب راست و چب قدیم با همدیگرمتحد شده اند تا اسلام را پرورش دهند، آنها در این راه از انجام هر نیرنگ و کلک هم ابا ندارند، در حالیکه دررسانه های جهانی قطب راست اسلام میفروشند، حاکمان قطب چب هم بجای الله وحی نازل میکنند، و بدینوسیله هر دو دراشاعه خرافات کوشش دارند. هدف نهایی جهان خواران استثمار مردم خرافه گرا ست، چرا که غارت اموال طبیعی این گروه مردم که از حقوق خود اطلاعی ندارند و اصولا حقی برای خودشان در این جهان قائل نیستند، راحتر و بی دردسر تر انجام میگیرد. (دادا)
===========================================
Source: http://tinyurl.com/3l9lnos
حکومت اسلامی مافیای تبهکاران اسلامیست
و مصداق آنکه » از کوزه همان برون تراود که دروست»، بیش از سه دهه به چنین ساختاری رسیده است. با چنین از سرگذرانی ِخونبار، انتظار یا اصولن برامدِ جناح یا بخش یا گروهی با هدف یا تحلیل و فکر اصلاح طلبی، از دو نگاه جدا نیست یا ریاکاری و خودفریبی است یا سهم از همین حاکمیت خواستن است که در هر دو حالت ماندگاری همین حکومت است که به چنین ساختار و انجامی رسیده است و همین نقطه یکی از اساسی ترین دلیل به بیراهه رفتن و سرکوبها و سردرگمی های سیاسی داخل ایران است. یعنی از درون همین حکومت به تغییر ساختاری حکومت پرداختن. همه ی آنانی که از صداقت و راستی و تقوا( به تعبیر همین دینمداران) برخوردار بودند نه تنها ره به جایی نبردند بلکه در کلیت کارشان نظاره گر همه ی جنایتهایی شدند و می شوند که در حاکمیت اسلامی شاهدیم. از این روست که باید دو نکته بسیار اساسی و مهم را در نظر داشت:
رازهای پنهانی در اعدام بن لادن
اگر جهانداران از جهادگران بیزار هستند؛
چرا، پس از کشتار 11 سپتامبر، هزاران مسجد و مکتب را در سراسر جهان بنا کرده-اند؟
چرا در این مکتب-ها، به ویژه در پاکستان و افغانستان، از کودکان و بزرگسالان، جهادگر می پرورانند؟
با این که در افغانستان و پاکستان، در درازای همین ده سال، چند میلیون بن لادن پرورش یافته-اند؛
چرا این زورمندان نگران آن بن لادن-ها نیستند ولی از اعدام یک بن لادن شادمان شده-اند؟
این چه جور آزادی است که، در رسانه-های جهانی، اسلام میفروشند ولی نقد اسلام جُرم شمرده می شود
سخن از این است که چرا بن لادن را پس از ده سال اعدام کرده-اند؟
آیا بن لادن زیربنای ایمانِ آدمکشان بوده است یا حکم جهاد در شریعت اسلام؟
آیا زورمندان جهان بسیار نادان هستند یا، از سرشتِ خود، انسان ستیز؟
اکنون که بن لادن اعدام شده است، آیا در فرودگاه-ها، رفتار ِ دیده بانان با پرواز کنندگان دگرگون خواهد شد؟
از آنجا که دروغوندان بر جهانیان حکمرانی، نه فرمانروایی، می کنند، آنها نمی خواهند: زشتی-های شریعت اسلام بر همگان آشگار بشوند. از این روی آنها درنده خویی را در سرشت انسان می نگارند تا بتوانند با آزادگان همانگونه رفتار کنند که سزاوار جهادگران است. چرا این انسان ستیزان، پیوسته، از حقوق بشر سخن می گویند؟؟؟
روشن است که سازمانِ جاسوسی-ی آمریکا به ابزارهای دیدبانی-ی بسیار نیرومندی آراسته است، از سویی آمریکا، با روشوه-هایی که به سرکردگان حکومت در پاکستان و افغانستان می پردازد، گمان می رود که بر روند کارکرد ِ جهادگران فرمانرواست. از سوی دیگر «انگلستان«، که بهتر از «الله«، برای سرکردگان جهاد، وحی نازل می کند، بی گمان، می توانسته است که به پناهگاه این تروریستِ ارشد پی ببرد .پرسش این نیست که چرا بن لادن را پیش از این اعدام نکرده-اند؟ زیرا پاسخ آن این است: ستمکاران جهانی، برای نجات اسلام، به کسی و سازمانی نیاز دارند که بتوانند همه-ی زشتی-های احکام جهاد را در کردار او و سازمانی که به او چسپانده-اند پیوند بزنند. پرسش این است: زورمندان جهان چه نیازی به جهادگران دارند که به پرورش آنها پرداخته-اند؟اگر جهانداران از جهادگران بیزار هستند؛چرا، پس از کشتار 11 سپتامبر، هزاران مسجد و مکتب را در سراسر جهان بنا کرده-اند؟چرا در این مکتب-ها، به ویژه در پاکستان و افغانستان، از کودکان و بزرگسالان، جهادگر می پرورانند؟با این که در افغانستان و پاکستان، در درازای همین ده سال، چند میلیون بن لادن پرورش یافته-اند؛چرا این زورمندان نگران آن بن لادن-ها نیستند ولی از اعدام یک بن لادن شادمان شده-اند؟این چه جور آزدی است که، در رسانه-های جهانی، اسلام میفروشند ولی نقد اسلام جُرم شمرده می شود.این کدام بشر است، که بند و بـرده بودنِ او، در شریعت اسلام، حق او ست؟این چه حقوقی برای بشر است که رها ساختنِ انسان از بندهای بردگی بر ضدِ حقوق او است.پاسخ این پرسش-ها در این، وردِ زبان است: کسی که زورش به میانخواب ِ مادرش نرسد، او را بابا می خواند.جهانداران هم که زورشان به جهادگرانی که خود پرورده-اند، نمی رسد، می گویند: جان فدای مسلمانان، حقوق بشر از شریعت اسلام بهبود می یابد. تنها نکته-ای که باید «در شریعتِ اسلامِ انگلیسی» گنجانده شود این است:مسلمانان وظیفه دارند که از کشتن نامسلمانانِ اروپایی و آمریکایی پرهیز کنند. البته، مسلمانان می توانند تنها دگراندیشانِ کشورهای خودشان را بشمارند و بر پایه-ی اوامر قرآن مجازات کنند.زورمندان، برای این که بتوانند سپاهیان خود را از افغانستان و پاکستان بیرون بیاورند، نیاز دارند که با جهادگرانِ این کشورها، که آنان را تا کنون طالبانی می خوانده-اند، سازش کنند. آنها بر این هستند، با مجاهدین، که خودشان آنها را برای مبارزه با سربازان شوروی پرورش داده-اند، پیمان ببندند.پیمانِ کافران با جهادگران چنین خواهد بود: مجاهدین در برابر دریافت ِ جزیه، یعنی دلار آمریکایی، از ریختن ِ خون نامسلمانان اروپایی و آمریکایی بگذرند.این سُُست پندارن نمی دانند که؛ همه-ی مسلمانان، بدون کم و کاست، پیمان شکن هستند. آنها به هیچ پیمانی، به ویژه پیمانی که با کافر بسته شود، پای بند نخواهند بود.مسلمانی که عبدِ «الله» است، چگونه می تواند، دگرسو با اوامر ِ «الله»، با کافران فرنگی پیمان ببندد؟براستی، نادان-ترین زورمندان بر جهان امروز دست یافته-اند و جهانیان را به منجلابی ننگین فرو می کشند.جستاری که چندی پیش در پیرامون: «شریعت اسلام یا حقوق بشر[+]» نوشته بودم، با این گفتار هم همخوانی دارد. از این روی بخشی از آن جستار را در اینجا بازنویسی می کنم.«پس از برگزاری-ی حکم جهاد، در 11 سپتامبر 2001، چشم جهانیان بر درنده خویی در این آیین خیره مانده و جهانداران را به اندیشه و چاره جویی وادار ساخته است. همه-ی کوشش-ها و اندیشه-های جهانداران، مانند همیشه، در سویی نبوده-اند که به بُن نهاد این خشونت بپردازند، وآنکه بیشتر به سویی گرویده-اند که چگونه این ستمگری را واژگون نشان دهند تا ریشه-ی این درنده خویی، که در حکم جهاد است، بر جهانیان آشگار نشود».جهانداران از راهِ رسانه-های خود آن چنان انگیزه-ی جهادگران را واژگون نشان داده-اند که گویی مجاهدین 11 سپتامبر پیروان دین دیگری به جز اسلام راستین هستند. جهانداران از سربرگِ نوشته-ای «القاعدة التظیم الجهاد» سازمانی را » تروریسم مسلک»، نه اسلامی، به نام «القاعده» برای مردمان به نمایش گذاشته-اند.گویا سازمانی با این نام، از گمراهی یا از دلتنگی با آمریکایی-ها دشمنی دارد. جوانانی هم بیمارگونه خودشان را، برای چند بیابانگرد، به کشتن می دهند. جهانداران خیلی زود «بن لادن» را به فرماندهی همه-ی جهادگران جهان نام نویسی کرده-اند. بن لادن: همان سرمایداری است که همدوش پرزیدنت بوش سوداگری می کرده است.(پیش از این، در رسانه-های جهانی، مجاهدین افغانی را «جنگندگان آزادی بخش» و هموندان حزبُ الله و حماس را تروریست می خوانده-اند. پس از 11 سپتامبر مجاهدین افغانی را تروریست و حزبُ الله و حماس را جنگندگان یا نمایندگان فلسطینی نامگزاری کرده-اند) هر انجمن اسلامی که بخواهد احکام جهاد را انجام دهد، نیازی به بن لادن ندارد، به آسانی می تواند «القاعدة التظیم الجهاد» را از قرآن برداشت کند و بر پایه-ی توان خود برنامه-ی جهاد را سامان دهد.از این روی گروه-های گوناگونی هم در کشورهای اسلامی پدیدار شده-اند که در نوشته-ای از برنامه-ی جهاد سخن رانده-اند.برای نمونه: «جماعة التظیم السری، تنظیم قاعدة الجهاد فی جزیرة العرب یا تنظیم قاعدة الجهاد فی اوروپا». به کار بردن کلمه-ی «قاعده» نشان آن نیست که آنها به سازمانی به نام «القاعده» پیوند دارند. چنین سازمانی، به نام «القاعده»، تنها در رسانه-های جهانداران خلق شده است تا بتوانند مردمان را با دشمنی نادیدنی روبرو سازند. همانگونه که، در دین-های ابراهیمی، شیطان خلق شده است.
تنها قاعده-ی جهاد این است که نامسلمانان کشتار بشوند، سرزمین و دارایی آنها به سود مسلمانان تاراج شود. هر گروهی از جهادگران می توانند با هوش و توانی که دارند کشتار دگراندیشان را تنظیم کنند و قواعد آن را بر برگی بنویسند؛ «القاعدة التظیم الجهاد». این نشانِ هموند بودن آنها با سازمانی با نام «القاعده» نیست.
برای جهاد نیازی نیست که پروانه-ای از سازمانی دریافت شود یا برنامه-ی جهاد به گواهی-ی حقوقدانانی برسد. ولی نیاز است که مسلمانانی با ایمان، در راه «الله»، برای عبادت و اطاعت از اوامر «الله»، با هم هم پیمان بشوند.نیرویی که جهادگران را به هم پیوند می دهد، ملیت یا سود کشور آنها نیست، تنها پیوند جهادگران ایمان آنها به اسلام است.افزون براین، جهادگران از ناداری یا از پیچارگی به جهاد نمی روند. زیرا پاداش آنها پس از مرگ پرداخت می شود. کسی که، از ترس آتش جهنم، جان خود را به آتشفشان می اندازد، تا نامسلمانان کشتار بشوند، او مسلمانی است با ایمان که از نادانی عاقل شده و به یاوه گویی-های والیان اسلام ایمان آورده است.جهانداران از آزمندی و پول پرستی، جهادگران را تروریست، اسلامیست یا پیروانِ اسلام تندرو نامگزاری کرده-اند که بتوانند آنها را جدا از دین اسلام ارزیابی و نفرین کنند، تا مسلمانانی، که اکنون خاموش هستند، آزرده نشوند یا این که به جهاد برنخیزند.هرچند از دیدگاه گوناگون، گزارش-های یازده-ی سپتامبر، همساز نیستند. ولی به راستی می توان پذیرفت که، چنین کشتاری، نمی توانست هرگز بدون همیاری با مسلمانانِ با ایمان، به انجام برسد.پس از این کشتار، آمریکا و انگلیس به همیاری-ی سپاهیان ناتو به بهانه-ی دستگیری-ی بن لادن به افغانستان یورش برده-اند و با همه-ی نیرو کوشیده-اند که امیرالمومنین بن لادن و عمر طالبان گرفتار نشوند. امیرالمومنین بن لادن، همان کسی است که به چشم جهانیان نمی آید. ولی گاهگاهی اوامر او را از رسانه-های جهانی پخش می کنند.با وجود «غیبت بن لادن» هر جهادگری که از اروپا به پاکستان روانه شود، پس از دو هفته، می تواند با او دیداری داشته باشد.در این گفتار پرسشی پیش می آید: سازمان-های جاسوسی-ی جهانداران، که جهادگران را به سوی دژِ بن لادن راهنمایی می کنند، چرا خودشان را از زیارت او دور می دارند.پاسخ این پرسش آسان است. اگر بن لادن گرفتار شود، به هرگونه که با او رفتار کنند، درون مایه-ی اسلام راستین نمایان می شود. پس از آن نمی توانند او را رهبر تروریست-ها بخوانند. شاید هم، با دستگیر-ی او، جهادگرانِ پراکنده بتوانند یک پارچه به شورش برخیزند».
آیا جهانداران، که اعدام بن لادن را، به نام پیروزی، جشن می گیرند، مرزهای آزادی را، که بر مردم تنگ کرده-اند، دوباره برای آنها خواهند گشود؟
اگر آن چه را که از مردم دزدیده-اند به آنها باز نگردانند، اعدام بن لادن هم تنها نمایشی است کودکانه که برای خودفریبی و مردمفریبی به انجام رسیده است.
ذره بین تاریخ
ژنو
مينا احدى: آقاى سروش سهم خودتان در ساختن اين لجنزار را روشن کنيد
اين نوشته مشمئز کننده بيش از هر چيز تقلاي » روشنفکران ديني» را نشان ميدهد که خود از سي سال قبل کمر همت به ساختن اين دستگاه جنايت بسته و تا همين سالهاي اخير نيز ٬ حکومت فاشيست اسلامي را کمک کرده اند.
جناب سروش که در دوره انقلاب فرهنگي اخبار تجاوز و قتل دانشجويان دختر را مي شنيد٬ لابد چون اين دانشجويان چپگرا و کمونيست بودند٬ دستش به قلم نميرفت که انشا بنويسد و از خداي خود طلب مغفرت کند٬ امروز اين جناب که دستش هنوز خونين است٬ در وهله اول ميکوشد خدا را از اين مخمصه نجات دهد و لجني که حکومت اسلامي به سر و روي خداي مسلمانان پاشيده٬ از روي خدا و اسلام پاک کند.
پاسخ من به جناب سروش اينست:
مذهب و اسلام ساخته دست جنايتکاراني همچون خميني و » متفکريني» همچون جنابعالي است. اين دستگاه فکري تحميق و شارلاتانيسم٬ همواره به حاکمين و قاتلين کمک کرده که جنايات خود را با رنگ و لعاب مقدس بيالايند و بدون کمترين عذاب وجدان بکشند و در نهايت هم مدعي از آب در آيند ٬ به خودتان در آينه نگاه کنيد و تا فونکسيون اسلام و جايگاه خدا را دريابيد.
خدا و آسمانها ر ا کنار گذاشته و لحظه اي همچون يک انسان به خودتان وبه دستهاي خونين خودتان٬ به نقش خودتان در ساختن اين لجنزار اسلامي ٬ به نقش خودتان در مشروعيت بخشيدن به نظام اسلامي و زندان و شکنجه و اعدام و سنگسارش بپردازيد و در محضر مردمي که هنوز خاطرات انقلاب فرهنگي و دفاع سرسختانه و وقيحانه شما از » عطر نظام اسلامي» را در گوشهايشان دارند٬ بگوييد که در مورد اين همکاري با حکومت اسلامي و کمک به ساختن اين حکومت چه ميگوييد . اکنون که در دسترس جلادان نيستيد و ميتوانيد راحت حرف خود را بزنيد.
جناب سروش!
مردم ايران در يک کابوس وحشتناک و در حال مبارزه با يک اختاپوس وحشي و جنايت پيشه به اسم حکومت اسلامي در عين حال يک پروسه نگرش و بازبيني در مورد مذهب و اسلام و خدا و پيغمبر را پشت سر ميگذارند و اکنون نقش شماها اينست که خداي جبارخودتان را از زير ضرب بيرون بکشيد٬ تا هم خود را نجات دهيد و هم در روز مبادا مجددا به اين حربه جنايت و وقاحت و حماقت متوسل شده و بچاپيد و اداي » روشنفکر» در آورده و جنايت کنيد و بدون عذاب وجدان منتظر ورود به بهشت باشيد. از شما ميخواهم که فقط حرفهاي اين دختر جوان را در مورد تجاوز وحشيانه برادران حزب اللهي خودتان به وي گوش کنيد و در عين حال گوش کنيد که اين دختر جوان پرپرشده ميگويد که من با اين بلاهايي که سرم آوردند٬ از درون تهي شده و گفتم٬» اينست خدايي که من به آن اعتقاد داشتم.» و اين سوال ميليونها جوان در ايران است. همراه با اين تجارب موج عظيم برگشت از مذهب و نفرت ازخميني و پيغمبرو امامان که اکنون خامنه اي نيز به ليست آنها اضافه شده و خدا و اسلام و همه مذاهب ٬ در ايران يک واقعه مهم است. به حرفهاي اين دختر گوش دهيد که با بسم الله و» يا زهرا٬ از ما قبول کن» به تن و بدن او تعرض ميشده و اين دستگاهي است که شما نيز يکي از سازندگان آن بوده ايد.
يک نکته را فراموش نکنيد رنسانس فکري در بين جوانان در اين مملکت در جريان است که با سرنگوني حکومت اسلامي ٬ اولين تاثيرات آن٬ يک موج مذهب زدايي عميق در جامعه خواهد بود. چهره ها و آکتورهاي جنبش ملي اسلامي همراه با حکومت اسلامي به قهقرا خواهند رفت. در فرداي سرنگوني حکومت اسلامي کساني همچون شما که مستقيما در ساختن حکومت و در جنايات اين حکومت سهم داشته اند٬ فورا محاکمه شده و نقش تک تک شما در ساختن اين لجنزار غير قابل تصور روشن خواهد شد. اينرا به همه شماها قول ميدهم.
مينا احدي
۱۲ ژوئن ۲۰۱۱